فیک شراب خونی پارت ۴ (آخر)
ات ویو
دستم رو یجوری گرفت که انگار میخواست بشکنتش انداختم تو ماشین و خودشم سوار شد و سریع حرکت کرد
ات: جیمین یواش تر برو
جیمین: خفه شو(داد)
خفه شدم رسیدیم خونه دستم رو دوباره کشید و برد خونه انداختم رو تخت و.....(از ذهن منحرفتون استفاده کنید)
پرش به صبح
با دل درد شدید بیدار شدم انقدر درد داشتم که نمیتونستم تکون بخورم
جیمین بیدار بود
جیمین: چطوری بیبی گرل
ات: دلم درد میکنه
جیمین: تقصیر خودت بود
ات: آییی
جیمین:خیلی خب
جیمین دل ات رو ماساژ داد
ویو راوی (بنده)
و ات بعد از مدتی حامله شد و یه دختر خوشگل به اسم یونا به دنیا آورد
(پایان)
دیگه حوصله ندارم بزنم با کی همکاری کردم تو پستای قبلی هست
حالا پاشید برید نمازاتون رو بخونید
دستم رو یجوری گرفت که انگار میخواست بشکنتش انداختم تو ماشین و خودشم سوار شد و سریع حرکت کرد
ات: جیمین یواش تر برو
جیمین: خفه شو(داد)
خفه شدم رسیدیم خونه دستم رو دوباره کشید و برد خونه انداختم رو تخت و.....(از ذهن منحرفتون استفاده کنید)
پرش به صبح
با دل درد شدید بیدار شدم انقدر درد داشتم که نمیتونستم تکون بخورم
جیمین بیدار بود
جیمین: چطوری بیبی گرل
ات: دلم درد میکنه
جیمین: تقصیر خودت بود
ات: آییی
جیمین:خیلی خب
جیمین دل ات رو ماساژ داد
ویو راوی (بنده)
و ات بعد از مدتی حامله شد و یه دختر خوشگل به اسم یونا به دنیا آورد
(پایان)
دیگه حوصله ندارم بزنم با کی همکاری کردم تو پستای قبلی هست
حالا پاشید برید نمازاتون رو بخونید
۶.۷k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.