part 1۶
دیگه واقعا میخواستم برم محو شم.
خیلی عصبانی شده بود.
یومی:من بهش گفتم
ات:ا...اره
کوک:هر دوتاتون تنبیه میشین یومی حق نداری ۱ هفته پاتو از خونه بیرون بزاری و تو ات خونه باهم کار داریم.
و از اتاق رفت بیرون.
ات:وایی چه خاکی بر سرم کنم
یومی:بگو...بگو....بگو
ات:بگو چی
یومی:نمدونمم
ات:تو با ما بیا تو عمارت بگو امشب پیش ما میمونییی
یومی:خوبه
کوک اوند تو اتاق
اما این دفعه با کت و شلوار مشکی
:بریم
و اومد سمتمون و دست هردوتامونک گرفت پشت خودش کشوند.
رفتیم سمت خونه یومی و کوک واستاد.
:خب یومی رسیدیم و حق نداری ۱ هفته از خونه بری بیرون
یومی:ولی من میخوام پیش شما بمونم
کوک:لازم نکرده از فردا میتونی بیای پیش ما بمونی و یومی ماشین پیاده شد و من موندمو اون.
کوک:خب منتظر دلیلم
ات:خب...یومی..که گفت ..اون
گف..گفت بریم بار
کوک:و تو چرا قبول کردی
ات:چون..چون
کوک:چون؟
دیگه حرفی نزدم
وقتی رسیدیم به عمارت
کوک:خودت میخوای اون روی منو ببینی
امشب و فردا رو کلا توی زیرزمین میمونی
ات:اا...اما
کوک:اما نداریم گمشو بیرون
و به سمت زیر زمین حولم داد.
خیلی عصبانی شده بود.
یومی:من بهش گفتم
ات:ا...اره
کوک:هر دوتاتون تنبیه میشین یومی حق نداری ۱ هفته پاتو از خونه بیرون بزاری و تو ات خونه باهم کار داریم.
و از اتاق رفت بیرون.
ات:وایی چه خاکی بر سرم کنم
یومی:بگو...بگو....بگو
ات:بگو چی
یومی:نمدونمم
ات:تو با ما بیا تو عمارت بگو امشب پیش ما میمونییی
یومی:خوبه
کوک اوند تو اتاق
اما این دفعه با کت و شلوار مشکی
:بریم
و اومد سمتمون و دست هردوتامونک گرفت پشت خودش کشوند.
رفتیم سمت خونه یومی و کوک واستاد.
:خب یومی رسیدیم و حق نداری ۱ هفته از خونه بری بیرون
یومی:ولی من میخوام پیش شما بمونم
کوک:لازم نکرده از فردا میتونی بیای پیش ما بمونی و یومی ماشین پیاده شد و من موندمو اون.
کوک:خب منتظر دلیلم
ات:خب...یومی..که گفت ..اون
گف..گفت بریم بار
کوک:و تو چرا قبول کردی
ات:چون..چون
کوک:چون؟
دیگه حرفی نزدم
وقتی رسیدیم به عمارت
کوک:خودت میخوای اون روی منو ببینی
امشب و فردا رو کلا توی زیرزمین میمونی
ات:اا...اما
کوک:اما نداریم گمشو بیرون
و به سمت زیر زمین حولم داد.
۴۳.۷k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.