p7
p7
ذهن کوک : واقعا یه دختر ساده و مهربون و خوشگل بود وقتی میبینمش یه حس عجیبی بهم دست میده و تا حالا اون حس رو تجربه نکرده بودم
کوک سرش رو میده تا از این افکار خلاص بشه
کوک داری چی میگی عاشق شدی نه بابا این فقط یه ندیمس کوک از آشپزخونه میره و میشینه رو صندلی کنار میز غذا خوری
ویو ا.ت
داشتم برای ارباب غذا درست میکردم و واقعا تعجب کردم که این اربابه چطور ممکنه بهم گفته بودن که خیلی خشنه و اگه یه اتفاق کوچیک بیوفته اونو میکشه اما من که برای چند بار با اون رو به رو شدم و فقط سرم داد زد غذا رو گذاشتم تو ظرف و براش بردم
کوک : برام نوشیدنی بیار ( سرد )
ا.ت : چشم ارباب ( لبخند )
کوک : دیگه پیش من لبخند نزن فهمیدی
ا.ت : میتونم بپرسم چرا ؟
کوک : نه فقط برو حوصله حرف زدن ندارم
ا.ت : چشم ( و رفت )
ویو ا.ت
رفتم تو آشپز خونه یه نوشیدنی از تو یخچال برداشتم و براش بردم
ویو کوک
خماریییییییی تا.............
#ادامه دارد
ذهن کوک : واقعا یه دختر ساده و مهربون و خوشگل بود وقتی میبینمش یه حس عجیبی بهم دست میده و تا حالا اون حس رو تجربه نکرده بودم
کوک سرش رو میده تا از این افکار خلاص بشه
کوک داری چی میگی عاشق شدی نه بابا این فقط یه ندیمس کوک از آشپزخونه میره و میشینه رو صندلی کنار میز غذا خوری
ویو ا.ت
داشتم برای ارباب غذا درست میکردم و واقعا تعجب کردم که این اربابه چطور ممکنه بهم گفته بودن که خیلی خشنه و اگه یه اتفاق کوچیک بیوفته اونو میکشه اما من که برای چند بار با اون رو به رو شدم و فقط سرم داد زد غذا رو گذاشتم تو ظرف و براش بردم
کوک : برام نوشیدنی بیار ( سرد )
ا.ت : چشم ارباب ( لبخند )
کوک : دیگه پیش من لبخند نزن فهمیدی
ا.ت : میتونم بپرسم چرا ؟
کوک : نه فقط برو حوصله حرف زدن ندارم
ا.ت : چشم ( و رفت )
ویو ا.ت
رفتم تو آشپز خونه یه نوشیدنی از تو یخچال برداشتم و براش بردم
ویو کوک
خماریییییییی تا.............
#ادامه دارد
۴.۸k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.