Bosss Little Hacker ( پارت ۵)

بعد از حرفش بهش نگاه کردم که داشت دور میشد
به طرفش دوییدم و بهش رسیدم
راهرو ها تاریک بود و جایی و نمی‌دیدم

مرد: خب تو از این به بعد یکی از ه.کر های دارک وب هستی به همراه دوستات ولی تو یه فرقی با اونا داری

ا.ت: چه فرقی؟

مرد: تو باید.......

قبل اینکه حرفش تموم شه بخاطر تاریکی
که جلوم رو نمی‌دیدم
پرت شدم زمین
ولی روی یه چیز نرمی فرود اومدم

مرد: آخ.....خیلی سنگینی ولی حداقل دستت و از اونجا بردار

نگاهی به جای دستم انداختم
هول شدم و دوباره افتادم
آه بلندی کشید و با چشم های نیمه باز بهم نگاه کرد

مرد: نکنه علاقه زیادی داری به ف.ا.ک بری

ا.ت: ن.......نه...ببخشید حواسم نبود

مرد: برو جلوی من که اگر دوباره افتادی لاقل من زنده بمونم

ا.ت: ب....با...شه

با خجالت رفتم جلوش و شروع به راه رفتن کردم
اگه توی این وضعیت قرار نگرفته بودم
می‌تونستم تا دلم می خواد بهش فحش بدم
ولی الان حتی اگه یه کلمه حرف بزنم می‌شنوه
و هیچ تضمینی نیست که واقعا کاری رو که گفت و انجام نده.

شرط پارت بعدی:۲۵ لایک
و
۲۵ کامنت=>