singel part
(علامت جین _ات* راوی &)
*امروز تولد جین بودو من براش کیک پختم و شام آماده کردم از قبل هم براش کادو گرفته بودم میخواستم سوپرایزش کنم ساعت حدودای نه بود رفتم لباسم خیلی شیک انتخاب کردمو و پوشیدم خونه کمی تزئین کردم و منتظر جین بودم تا بیادو باهم شام. بخوریم بهش کادوش بدم اما سه ساعت گذشت و کسی نیامد الان ۱۱و نیم بود بلند شدم رفتم لباسامو با لباس راحتی عوض کردم تزئین خونه رو جمع کردم شام هارا بسته بندی کردم گذاشتم یخچال یک اسلایس کوچولو از کیک و پرش زدم به زور خوردم فقط برای اینکه حالم بد نشه اونو خوردم وگرنه اصلا میل نداشتم اونم بخورم بلاخره کیک و به زور خوردم رفتم نت فیلیکس برا خودم فیلم گذاشتم و نشستم نگاه کنم همینطوری ساعت میگذشتو جین نمیآمد منم دیگه بیخیال شدم منتظرش نبودم رفتم دستشویی مسواکم رو زدم موهامو بافتم رفتم زیر پتو که دیدم در اتاق باز روم برگردوندم دیدم جین آمده و کلی کادو دستشه فهمیدم با دوستاش رفته بیرون همه دوستاشم دوست دختر داشتن اما چرا منو دعوت نکرد که برم پیششون
_اوه چاگیا ببخشید بیدارت کردم
*تو اصلا بهم اهمیت میدی که خواب و بیداریم کار داشته باشی (زیر لب)
_چیزی گفتی
*(سرش و به چپ و راست تکون داد)
_اک
_میخوام برم دوش بگیرم مشکلی نداری
*(سکوت کردم که نشانه تایید باشه و فهمید و رفت حموم )
&ات بعد از اینکه جین رفت حموم ات نشست و گریه کرد آنقدر گریه کرد که جین حمومش تموم شد ات سریع اشکشو پاک کرد رفت زیر پتو
_ات چیزی شده
*نه (سرد)
_پس چرا اینطوری رفتار میکنی
*من چطوری رفتار میکنم میشه بگی (داد)
_چرا داد میزنی ها؟(آروم)
*چرا داد میزنم از صبح بلند شو که آقا رو برای تولدش سوپرایز کنم بعد میبینم آقا تا ساعت ۲ که نیامد خونه بعدم که آمده با کلی کادو بو الکل بعد میگه چرا اینطوری شدی اگه افسرده شم و بخوام خودکشی کنم مقصرش تویی (با دادو گریه )
_آه چاگیا ببخشید من واقعا معذرت میخوام فقط ..فقط
*فقط چی ها فقط چی(دادو گریه )
*فقط تورو به دوستام فروختمو حتی به خودم زحمت ندادم بگم توهم بیای (داد)
_چاگیا معذرت خواهی که کردم
&ات بلند شودو متکاشو برداشت اشکاشو پاک کرد
*مشکلی نیست امشب میخوام تنها بخوابم
_به درک هر گوهی دلخ میخواد بخور درم پشت سرت ببند (داد)
*اک (سردو بغض)
*(بلند شدم با اینکه سرد بود اما دلم نمیخواست واقعا پیش جین بخوابم خونه ی ماهم طوری بود که پتوی اضافه نداشتیم و تاحالا هم کسی خونمون شب نخوابیده بود به هر حال بلند شدم رفتم رو کاناپه خوابیدم چون توی تابستون بودیم اگه بلند میشدم گرمایش خونه رو روشن میکردم قطعا به عقلم همه شک میکردن )
_(بعد از اینکه رفت نشستم رو تخت واقعا چرا بهش نگفتم هیییی )
_(داشتم میخوابیدم که فهمیدم ات پتو نداره وسط تابستون نمیشد بری شوفاژ رو روشن کنی )
_هوفففف ات هوف
_رفتم پایین دیدم عین یه پچه نوازد تو خودش جمع شده داره میلرزه
_ات !ات
_من معذرت میخوام خب پشو بریم من واقعا معذرت میخوام میدونم دلتو شکوندم و بهت اهمیت ندادم اما واقعا تو که میدونی چقد دوست دارم و حاضرم برات جونمو بدم پس لطفا منو ببخش پشو بریم باهم رو تخت بخوابیم اینجا سرده پشو
*من واقعا دوست دارم چرا اینکارو کردی (با گریه )
_آخ ات من که معذرت خواهی کردم پشو دیگه
&جین که دید گریه ات قرار نیست بند بیاد برای بقلش کرد برد تو اتاق
_(ات رو پرت کردم رو تخت رفتم روش خیمه زدم افتاده بود به هق هق )
_خب خانم خانما تو که میدونی ورد والد هندسام چقدر غرور داره و امروز دقیقا امروز که روز تولدشه داره از یه نفر سه بار مفذرت خواهی میکنه و اون خانمم قبول نمی کنه به نظرت الان باید چه کارت کنم ؟هوم؟
* ام....م.. چیزه ...... خب از روم بلند شو
_هوم؟تا ۱۰ بوس نگیرم بلند نمیشم شایدم بعد اون ۱۰تا بوس یه کاره دیگه هم کردیم نظرت چیه ؟
*هی منحرف از روم بلند شو
_خیر اول ۱۰ تا بوس بعدش میتونی بری
_خب بدو میشمارم
_۱.....۲......۳......۴......۵.....۶....۷....۸.....۹....
&به آخرین بوسه که رسید جین شروع کرد عمیق بوسیدن ات ، ات هم همراهیش کرد شاید این دو نفر تو زندگیشون هم دیگر رو ناراحت میکردن اما هردو از ته ته قلبشون هم دیگه رو دوست داشتن اینو حتی اگه به زبون هم نمی اوردن از کارایی که حاضر بودن برای هم انجام بدن ، طی این چند سال برای هم انجام دادن معلوم بود
_دوست دارم تا آخرعمرم
*منم همینطور
*امروز تولد جین بودو من براش کیک پختم و شام آماده کردم از قبل هم براش کادو گرفته بودم میخواستم سوپرایزش کنم ساعت حدودای نه بود رفتم لباسم خیلی شیک انتخاب کردمو و پوشیدم خونه کمی تزئین کردم و منتظر جین بودم تا بیادو باهم شام. بخوریم بهش کادوش بدم اما سه ساعت گذشت و کسی نیامد الان ۱۱و نیم بود بلند شدم رفتم لباسامو با لباس راحتی عوض کردم تزئین خونه رو جمع کردم شام هارا بسته بندی کردم گذاشتم یخچال یک اسلایس کوچولو از کیک و پرش زدم به زور خوردم فقط برای اینکه حالم بد نشه اونو خوردم وگرنه اصلا میل نداشتم اونم بخورم بلاخره کیک و به زور خوردم رفتم نت فیلیکس برا خودم فیلم گذاشتم و نشستم نگاه کنم همینطوری ساعت میگذشتو جین نمیآمد منم دیگه بیخیال شدم منتظرش نبودم رفتم دستشویی مسواکم رو زدم موهامو بافتم رفتم زیر پتو که دیدم در اتاق باز روم برگردوندم دیدم جین آمده و کلی کادو دستشه فهمیدم با دوستاش رفته بیرون همه دوستاشم دوست دختر داشتن اما چرا منو دعوت نکرد که برم پیششون
_اوه چاگیا ببخشید بیدارت کردم
*تو اصلا بهم اهمیت میدی که خواب و بیداریم کار داشته باشی (زیر لب)
_چیزی گفتی
*(سرش و به چپ و راست تکون داد)
_اک
_میخوام برم دوش بگیرم مشکلی نداری
*(سکوت کردم که نشانه تایید باشه و فهمید و رفت حموم )
&ات بعد از اینکه جین رفت حموم ات نشست و گریه کرد آنقدر گریه کرد که جین حمومش تموم شد ات سریع اشکشو پاک کرد رفت زیر پتو
_ات چیزی شده
*نه (سرد)
_پس چرا اینطوری رفتار میکنی
*من چطوری رفتار میکنم میشه بگی (داد)
_چرا داد میزنی ها؟(آروم)
*چرا داد میزنم از صبح بلند شو که آقا رو برای تولدش سوپرایز کنم بعد میبینم آقا تا ساعت ۲ که نیامد خونه بعدم که آمده با کلی کادو بو الکل بعد میگه چرا اینطوری شدی اگه افسرده شم و بخوام خودکشی کنم مقصرش تویی (با دادو گریه )
_آه چاگیا ببخشید من واقعا معذرت میخوام فقط ..فقط
*فقط چی ها فقط چی(دادو گریه )
*فقط تورو به دوستام فروختمو حتی به خودم زحمت ندادم بگم توهم بیای (داد)
_چاگیا معذرت خواهی که کردم
&ات بلند شودو متکاشو برداشت اشکاشو پاک کرد
*مشکلی نیست امشب میخوام تنها بخوابم
_به درک هر گوهی دلخ میخواد بخور درم پشت سرت ببند (داد)
*اک (سردو بغض)
*(بلند شدم با اینکه سرد بود اما دلم نمیخواست واقعا پیش جین بخوابم خونه ی ماهم طوری بود که پتوی اضافه نداشتیم و تاحالا هم کسی خونمون شب نخوابیده بود به هر حال بلند شدم رفتم رو کاناپه خوابیدم چون توی تابستون بودیم اگه بلند میشدم گرمایش خونه رو روشن میکردم قطعا به عقلم همه شک میکردن )
_(بعد از اینکه رفت نشستم رو تخت واقعا چرا بهش نگفتم هیییی )
_(داشتم میخوابیدم که فهمیدم ات پتو نداره وسط تابستون نمیشد بری شوفاژ رو روشن کنی )
_هوفففف ات هوف
_رفتم پایین دیدم عین یه پچه نوازد تو خودش جمع شده داره میلرزه
_ات !ات
_من معذرت میخوام خب پشو بریم من واقعا معذرت میخوام میدونم دلتو شکوندم و بهت اهمیت ندادم اما واقعا تو که میدونی چقد دوست دارم و حاضرم برات جونمو بدم پس لطفا منو ببخش پشو بریم باهم رو تخت بخوابیم اینجا سرده پشو
*من واقعا دوست دارم چرا اینکارو کردی (با گریه )
_آخ ات من که معذرت خواهی کردم پشو دیگه
&جین که دید گریه ات قرار نیست بند بیاد برای بقلش کرد برد تو اتاق
_(ات رو پرت کردم رو تخت رفتم روش خیمه زدم افتاده بود به هق هق )
_خب خانم خانما تو که میدونی ورد والد هندسام چقدر غرور داره و امروز دقیقا امروز که روز تولدشه داره از یه نفر سه بار مفذرت خواهی میکنه و اون خانمم قبول نمی کنه به نظرت الان باید چه کارت کنم ؟هوم؟
* ام....م.. چیزه ...... خب از روم بلند شو
_هوم؟تا ۱۰ بوس نگیرم بلند نمیشم شایدم بعد اون ۱۰تا بوس یه کاره دیگه هم کردیم نظرت چیه ؟
*هی منحرف از روم بلند شو
_خیر اول ۱۰ تا بوس بعدش میتونی بری
_خب بدو میشمارم
_۱.....۲......۳......۴......۵.....۶....۷....۸.....۹....
&به آخرین بوسه که رسید جین شروع کرد عمیق بوسیدن ات ، ات هم همراهیش کرد شاید این دو نفر تو زندگیشون هم دیگر رو ناراحت میکردن اما هردو از ته ته قلبشون هم دیگه رو دوست داشتن اینو حتی اگه به زبون هم نمی اوردن از کارایی که حاضر بودن برای هم انجام بدن ، طی این چند سال برای هم انجام دادن معلوم بود
_دوست دارم تا آخرعمرم
*منم همینطور
۹.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.