عشق یا نفرت
عشق یا نفرت
پارت:⅔
اصلا ولش حوصلشو ندارم چه بهتر نیاد دیگه اون قیافه نحسشونو نمیبینم الان که فکر میکنم همچین قولی هم ندادم که بخاطرش تو این هچل افتادم واییی سرم داره منفجر میشه و مجبورم اینارو تحمل کنم از همشون متنفرم با صدای تقربا اعصبانی گفتم من خوابم میاد که سری گفت بیا تو این اتاق بخواب رفتم و خوابیدم همه رفتن بیرون از اتاق تا راحت بخوابم این سردرد لعنتی ولم نمیکرد اه
.....ویو سانگیو......
ات رف لالا و منو جونگ کوک موندیم رفتیم تو هال و یکم حرف زدیم منم خوابم گرفت و خب طبق عادتم به سمت اتاق خودم رفتم و خوابیدم
..................
صبح با صدای اجوما بیدار شدم گف برم پایین صبحونه بخورم باشه ای گفتمو رفتم دشویی کارای که همه میکننو کردم و رفتم پایین ات نبود و به زور اجوما بیدارش کرد و با طبق معمول با اعصبانیت اومد پایین و حتی یه لقمه هم نخور همه که پاشدن دوباره پاشد رفت تو اتاق میخواستم باهاش حرف بزنم ولی گفتم تو حال خودش باشه خب اتفاق خاصی نیفتاد تا در زدن رفتم باز کردم ولی یهو سر جام سیخ شدم تهیونگ واقعا اینجا چیکار میکنه ام خب میدونم خیلی خنگم خب رفیق جونگ کوکه میاد پیششکم نیاوردم و بهش سلام کردم که اونم با نگاه سرد گف سلام هنوزم اون چشاش جذابه چقد اسکول بودم که ازش جدا شدم حتما تا الان دوست دختر جدید پیدا کرده همچین فرشته ای که تنها نمیمونه دنبالش رفتم ببینم کجا میره رفت سمت اتاق جونگ کوک رفت داخل و تا به در برخوردم به خودم اومدم و راهمو کج کردم
)بچها میدونم کم شده ولی به مولا خوابم میاااا)
{مینیییی پارتتتت}
پارت:⅔
اصلا ولش حوصلشو ندارم چه بهتر نیاد دیگه اون قیافه نحسشونو نمیبینم الان که فکر میکنم همچین قولی هم ندادم که بخاطرش تو این هچل افتادم واییی سرم داره منفجر میشه و مجبورم اینارو تحمل کنم از همشون متنفرم با صدای تقربا اعصبانی گفتم من خوابم میاد که سری گفت بیا تو این اتاق بخواب رفتم و خوابیدم همه رفتن بیرون از اتاق تا راحت بخوابم این سردرد لعنتی ولم نمیکرد اه
.....ویو سانگیو......
ات رف لالا و منو جونگ کوک موندیم رفتیم تو هال و یکم حرف زدیم منم خوابم گرفت و خب طبق عادتم به سمت اتاق خودم رفتم و خوابیدم
..................
صبح با صدای اجوما بیدار شدم گف برم پایین صبحونه بخورم باشه ای گفتمو رفتم دشویی کارای که همه میکننو کردم و رفتم پایین ات نبود و به زور اجوما بیدارش کرد و با طبق معمول با اعصبانیت اومد پایین و حتی یه لقمه هم نخور همه که پاشدن دوباره پاشد رفت تو اتاق میخواستم باهاش حرف بزنم ولی گفتم تو حال خودش باشه خب اتفاق خاصی نیفتاد تا در زدن رفتم باز کردم ولی یهو سر جام سیخ شدم تهیونگ واقعا اینجا چیکار میکنه ام خب میدونم خیلی خنگم خب رفیق جونگ کوکه میاد پیششکم نیاوردم و بهش سلام کردم که اونم با نگاه سرد گف سلام هنوزم اون چشاش جذابه چقد اسکول بودم که ازش جدا شدم حتما تا الان دوست دختر جدید پیدا کرده همچین فرشته ای که تنها نمیمونه دنبالش رفتم ببینم کجا میره رفت سمت اتاق جونگ کوک رفت داخل و تا به در برخوردم به خودم اومدم و راهمو کج کردم
)بچها میدونم کم شده ولی به مولا خوابم میاااا)
{مینیییی پارتتتت}
۳.۵k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.