پارت اخر
[علامت یونا& ، علامت کوک _ ]
&ددی نظرت چیه یه کوچولو شیطونی کنیم
_حتما بیب
ویو کوک
من ا/ت و دوسش دارم ولی دیگه برام تکراری شده بود
یونا رو براید استایل بغل کردم و به سمت بالا بردم و.....
[اسمات نمی نویسم شرمنده]
پایان ویو کوک
ویو ا/ت
رسیدم خونه ماشین و پارک کردم به سمت در ورودی رفتم کلید توی قفل انداختم و در و باز کردم رفتم تو روی زمین یه لباس باز مشکی و کفش پاشنه بلند قرمز بود اما اینا برای من نبود
از بالا صدایی اومد به سمت اتاق خواب رفتم
درو که باز کردم با چیزی که دیدم اشک تو چشام جمع شد اون کوک بود با شریکش
پایان ویو ا/ت
ویو کوک
داشتم یونا رو میبوسیدم که با صدای در ازش جدا شدم اون اون ا/ت بود بغض کرده بود
از رو تخت بلند شدم سریع به سمتش رفتم که به عقب رفت
[علامت کوک _ ، علامت ا/ت +]
_ا../ت[ به سمتش میره]
+سمتم نیا با گریه
_ا.../ت بزار برا..ت توضیح بدم
+چیو هق توضیح بوی هق اینکه هق شریکتو هق به من ترجیح دادی [با داد گریه ]
_من [حرفش با داد ا/ت قطع شد]
+ ساکت شو [ با داد ]
+حالم ازت بهم میخوره
+دیگه حتی نمیخوام ببینمت
+از خونه زدم بیرون خواستم برم سمت ماشینم که با برخورد یه چیزی بهم چشام سیاهی رفت...
ویو کوک
سریع لباسامو پوشیدم خواستم برم بیرون که یونا گف
&ااا ددی کار ما که هنوز تموم نشده
_فقط گمشو از خونم بیرون هر...زه
&میدونی چیه تو لیاقت منو نداری لیاقتت همون دختره هر...زست
_خفه شو
سریع از اتاق اومدم بیرون که به سمت بیرون اومدم که برم دنبال ا/ت خواستم سمت ماشینم برم دیدم یه عده ادم دور یه چیزب جمع شدن رفتم اونجا که با چیزی که دیدم انگار یه سطل اب یخ روم خالی کردن اون اون بود ا/ت غرق در خون رو زمین افتاده
_ااااا/تتت
سریع سمتش رفتم
_ا../ت[ با گریه و داد]
ی...یکی زنگ بزنه ام..بولانس
پرش زمانی وقتی ا/ت میبرن بیمارستان ویو کوک
از وقتی اومدیم بیمارستان ا/ت روبردن اتاق عمل الان ۳ ساعته که گذشته ولی هنوز خبری از حال ا/ت ندارم بی وقفه گریه میکردم همش تقصیر من بود من باعث شدم فرشتم به این روز بیوفته داشتم گریه میکردم که در اتاق عمل باز شد دکتر اومد بیرون
[علامت دکتر= ، علامت کوک _ ]
_ح..ال همسرم هق چطوره
=متاسفم نتونستیم مادر و بچه رو نجات بدیم خیلی خون از دست داده بودن
_ب...چه
=بله همسرتون باردار بودن خبر نداشتید
_ن..نه
باورم نمیشد ا/ت باردار بود اگه من اینکار و نمیکردم منو ا/ت میتونستیم بچمونو با هم بزرگ کنیم ولی دیگه نه ا/تی بود و نه بچه ای
اشکام بی وقفه سرازی می شدن
یه کار اشتباه من باعث شد زنگیم از هم بپاشه ، باعث شدم فرشتمو بچمو از دست بدم نمیتونستم دوری از ا/ت و تحمل کنم
پرش زمانی به روزی که ا/ت و دفن کردن
ویو کوک
داشتم به عکسای خودمو ا/ت نگاه میکردم چقد خوشحال بود با هم یه زنگی خوب داشتیم ولی من خرابش کردم ولی ا/ت نگران نباش میام پیشت و جبرانش میکنم تیغی که تو اون یکی دستم بود رو روی رگم گذاشتم کشیدم اروم رو مبل دراز کشیدم چشام کم کم سیاهی رفت
دارم میام ا/ت این اخرین جمله ای بود که از زبون کوک گفته شد
پایان
امیدوارم خوشتون امده باشه🖇🍷
نظر تون رو کامنت کنین❤️
لایک یادتون نره🤗
&ددی نظرت چیه یه کوچولو شیطونی کنیم
_حتما بیب
ویو کوک
من ا/ت و دوسش دارم ولی دیگه برام تکراری شده بود
یونا رو براید استایل بغل کردم و به سمت بالا بردم و.....
[اسمات نمی نویسم شرمنده]
پایان ویو کوک
ویو ا/ت
رسیدم خونه ماشین و پارک کردم به سمت در ورودی رفتم کلید توی قفل انداختم و در و باز کردم رفتم تو روی زمین یه لباس باز مشکی و کفش پاشنه بلند قرمز بود اما اینا برای من نبود
از بالا صدایی اومد به سمت اتاق خواب رفتم
درو که باز کردم با چیزی که دیدم اشک تو چشام جمع شد اون کوک بود با شریکش
پایان ویو ا/ت
ویو کوک
داشتم یونا رو میبوسیدم که با صدای در ازش جدا شدم اون اون ا/ت بود بغض کرده بود
از رو تخت بلند شدم سریع به سمتش رفتم که به عقب رفت
[علامت کوک _ ، علامت ا/ت +]
_ا../ت[ به سمتش میره]
+سمتم نیا با گریه
_ا.../ت بزار برا..ت توضیح بدم
+چیو هق توضیح بوی هق اینکه هق شریکتو هق به من ترجیح دادی [با داد گریه ]
_من [حرفش با داد ا/ت قطع شد]
+ ساکت شو [ با داد ]
+حالم ازت بهم میخوره
+دیگه حتی نمیخوام ببینمت
+از خونه زدم بیرون خواستم برم سمت ماشینم که با برخورد یه چیزی بهم چشام سیاهی رفت...
ویو کوک
سریع لباسامو پوشیدم خواستم برم بیرون که یونا گف
&ااا ددی کار ما که هنوز تموم نشده
_فقط گمشو از خونم بیرون هر...زه
&میدونی چیه تو لیاقت منو نداری لیاقتت همون دختره هر...زست
_خفه شو
سریع از اتاق اومدم بیرون که به سمت بیرون اومدم که برم دنبال ا/ت خواستم سمت ماشینم برم دیدم یه عده ادم دور یه چیزب جمع شدن رفتم اونجا که با چیزی که دیدم انگار یه سطل اب یخ روم خالی کردن اون اون بود ا/ت غرق در خون رو زمین افتاده
_ااااا/تتت
سریع سمتش رفتم
_ا../ت[ با گریه و داد]
ی...یکی زنگ بزنه ام..بولانس
پرش زمانی وقتی ا/ت میبرن بیمارستان ویو کوک
از وقتی اومدیم بیمارستان ا/ت روبردن اتاق عمل الان ۳ ساعته که گذشته ولی هنوز خبری از حال ا/ت ندارم بی وقفه گریه میکردم همش تقصیر من بود من باعث شدم فرشتم به این روز بیوفته داشتم گریه میکردم که در اتاق عمل باز شد دکتر اومد بیرون
[علامت دکتر= ، علامت کوک _ ]
_ح..ال همسرم هق چطوره
=متاسفم نتونستیم مادر و بچه رو نجات بدیم خیلی خون از دست داده بودن
_ب...چه
=بله همسرتون باردار بودن خبر نداشتید
_ن..نه
باورم نمیشد ا/ت باردار بود اگه من اینکار و نمیکردم منو ا/ت میتونستیم بچمونو با هم بزرگ کنیم ولی دیگه نه ا/تی بود و نه بچه ای
اشکام بی وقفه سرازی می شدن
یه کار اشتباه من باعث شد زنگیم از هم بپاشه ، باعث شدم فرشتمو بچمو از دست بدم نمیتونستم دوری از ا/ت و تحمل کنم
پرش زمانی به روزی که ا/ت و دفن کردن
ویو کوک
داشتم به عکسای خودمو ا/ت نگاه میکردم چقد خوشحال بود با هم یه زنگی خوب داشتیم ولی من خرابش کردم ولی ا/ت نگران نباش میام پیشت و جبرانش میکنم تیغی که تو اون یکی دستم بود رو روی رگم گذاشتم کشیدم اروم رو مبل دراز کشیدم چشام کم کم سیاهی رفت
دارم میام ا/ت این اخرین جمله ای بود که از زبون کوک گفته شد
پایان
امیدوارم خوشتون امده باشه🖇🍷
نظر تون رو کامنت کنین❤️
لایک یادتون نره🤗
۳۸.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.