Sweet sin
Sweet sin
Season²
Part⁴
۱۲ جولای 10 صبح
۳ روز از اون اتفاق گذشته بود و جونگکوک دروغشو به خوبی تونسته بود پنهون کنه..دیگه کمتر جلوی تهیونگ استرس میگرفت و میلرزید.. و شک تهیونگ هم بهش کم شده بود. امروز آخرین روزی بود که توی اون خونه وسط جنگل گذرونده بودن و قرار بود برگردن به عمارت. آخرین روزی که دور از دیگران با آرامش سپری کرده بودند. زندگی برای اون دو نفر داشت.. شاید برنامع زندگی دقیقا چیزی بود که ازش میترسید.
جونگکوک شاید ترس اینو داشت که تهیونگ از همه چی خبردار بشه.. ولی ترس اصلیش از ری اکشن تهیونگ بود موقعی که همه چی آشکار بشه.. میدونست که دروغ بدی که گفته روزی مشخص میشه ولی هر چقدر دیرتر تهیونگ متوجهش میشد براش بهتر بود. شاید میخواست از بودن کنار تهیونگ نهایت استفاده رو بکنه. دلش میخواست تنش بوی تن تهیونگ رو بگیره. جوری که کاملا مطعلق به تهیونگ بشه. یا ازش یادگاری های خوبی داشته باشه تا اگه روزی رسید که مجبور شد بدون تهیونگ زندگی کنه با استفاده از اون خاطرات خوب و شیرین به یاد مردش بیوفته.
از افکارش بیرون اومد و دسته ساکشو گرفت و از پله ها پایین برد.
بلند اسم تهیونگ رو صدا زد تا هر کجا که باشه صداش بهش برسه.
_ جونگکوکا تو برو سوار شو منم الان ساکمو برمیدارم بیام.
جونگکوک باشه ای گفت و چتر کنار در رو برداشت و پس از باز کردنش از خونه بیرون اومد و زیر بارون به سمت ماشین رفت و پس از گذاشتن ساکش تو صندوق عقب، سوار ماشین شد.
تهیونگ برای آخرین بار ساکشو چک کرد و پس از بستنش سمت موبایلش که روی پاتختی بود رفت و پس از برداشتنش اونو سمت جیبش برد ولی ارسال یک پیام مانعش شد.
پیام رو باز کرد و با دیدن محتوای پیام اخم ظریفی بین ابرو هاش نشست.
با عصبانیت موبایلشو خاموش کرد و به جیبش برگردوند. نفس عمیقی کشید تا عصبی پیش جونگکوک نره و بعدش تهیونگ هم خونه رو ترک کرد. ساکشو توی صندوق پیش ساک جونگکوک گذاشت و سوار ماشین شد و بدون هیچ حرفی روشنش کرد.
_ آهنگ باز کنم؟
جونگکوک با تردید از تهیونگ سوال کرد چون به خوبی متوجه تغییر یهوییش شده بود.
_ لازم نیست!..
جونگکوک باشهی آرومی گفت و به شیشه و قطره هایی که ازش سر میخوردن خیره شد.
سکوت سنگین بینشون براش سخت میگذشت. هر ثانیهش مثل مرگ خاموش به تدریج روی روحش اثر میذاشت. به خاطر استرس زیادش قطرات عرق روی ستون فقرات و پیشانیش نشسته بود.
پارت بعد
لایک:۱۵
کامنت:۷
Season²
Part⁴
۱۲ جولای 10 صبح
۳ روز از اون اتفاق گذشته بود و جونگکوک دروغشو به خوبی تونسته بود پنهون کنه..دیگه کمتر جلوی تهیونگ استرس میگرفت و میلرزید.. و شک تهیونگ هم بهش کم شده بود. امروز آخرین روزی بود که توی اون خونه وسط جنگل گذرونده بودن و قرار بود برگردن به عمارت. آخرین روزی که دور از دیگران با آرامش سپری کرده بودند. زندگی برای اون دو نفر داشت.. شاید برنامع زندگی دقیقا چیزی بود که ازش میترسید.
جونگکوک شاید ترس اینو داشت که تهیونگ از همه چی خبردار بشه.. ولی ترس اصلیش از ری اکشن تهیونگ بود موقعی که همه چی آشکار بشه.. میدونست که دروغ بدی که گفته روزی مشخص میشه ولی هر چقدر دیرتر تهیونگ متوجهش میشد براش بهتر بود. شاید میخواست از بودن کنار تهیونگ نهایت استفاده رو بکنه. دلش میخواست تنش بوی تن تهیونگ رو بگیره. جوری که کاملا مطعلق به تهیونگ بشه. یا ازش یادگاری های خوبی داشته باشه تا اگه روزی رسید که مجبور شد بدون تهیونگ زندگی کنه با استفاده از اون خاطرات خوب و شیرین به یاد مردش بیوفته.
از افکارش بیرون اومد و دسته ساکشو گرفت و از پله ها پایین برد.
بلند اسم تهیونگ رو صدا زد تا هر کجا که باشه صداش بهش برسه.
_ جونگکوکا تو برو سوار شو منم الان ساکمو برمیدارم بیام.
جونگکوک باشه ای گفت و چتر کنار در رو برداشت و پس از باز کردنش از خونه بیرون اومد و زیر بارون به سمت ماشین رفت و پس از گذاشتن ساکش تو صندوق عقب، سوار ماشین شد.
تهیونگ برای آخرین بار ساکشو چک کرد و پس از بستنش سمت موبایلش که روی پاتختی بود رفت و پس از برداشتنش اونو سمت جیبش برد ولی ارسال یک پیام مانعش شد.
پیام رو باز کرد و با دیدن محتوای پیام اخم ظریفی بین ابرو هاش نشست.
با عصبانیت موبایلشو خاموش کرد و به جیبش برگردوند. نفس عمیقی کشید تا عصبی پیش جونگکوک نره و بعدش تهیونگ هم خونه رو ترک کرد. ساکشو توی صندوق پیش ساک جونگکوک گذاشت و سوار ماشین شد و بدون هیچ حرفی روشنش کرد.
_ آهنگ باز کنم؟
جونگکوک با تردید از تهیونگ سوال کرد چون به خوبی متوجه تغییر یهوییش شده بود.
_ لازم نیست!..
جونگکوک باشهی آرومی گفت و به شیشه و قطره هایی که ازش سر میخوردن خیره شد.
سکوت سنگین بینشون براش سخت میگذشت. هر ثانیهش مثل مرگ خاموش به تدریج روی روحش اثر میذاشت. به خاطر استرس زیادش قطرات عرق روی ستون فقرات و پیشانیش نشسته بود.
پارت بعد
لایک:۱۵
کامنت:۷
۲.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.