دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۶۳
arslwn
دکتر : خب عفونت ریه هات خیلی بیشتر شده
نباید اینطوری میشد
دیانا : برا چی بیشتر شده
دکتر : چه قرصی غیر اون قرصایی که بهت دادم میخوری
ارسلان : هیچی
دکتر : نمیدونم برا چی ولی بیشتر شده عفونت ریه هات
دیانا : آخه بر چی
دکتر : نمیدونم
اگه به ۵۰ درصد برسه باید بستری بشی
وضع ریه هات خیلی خطرناکه الان ۳۵ درصد عفونت کرده یه قرصی داری میخوری که انقد سریع پیشرفت میکنه
ارسلان: همون قرصایی که خودتون دادی رد دارم میخوردم
دکتر : قرصای قوی تر برات مینویسم مصرف کن ببینیم چی میشه
ارسلان : باش ممنون
دکتر : انجام وظیفست
ارسلان : رفتم از اتاق بیرون امیر و محراب اومدن سمتم
امیر : چیشد
دیانا : عفونت ریه هاش بیشتر شده
پانیذ: آخه برای چی
دیانا: نمیدونم
محراب : رضا برو قرصای ارسلان رو بخر
دستت درد نکنه
رضا : م.م.من
محراب : آره
چرا حول شدی
رضا : ه.هیچی بده
محراب : بیا برو بخر
مرسی
رضا : خواهش میکنم
نیکا : بریم یچیزی بخوریم گشنمه
محراب : نیکا انقد میخوری چرا چاق نمیشی
متین : محراب خفه شو بریم
ارسلان : رفتیم سمت بستنی فروشی بستنی خریدیم
امیر : بعدش بریم پارکی چیزی به جان خودم پوکیدم تو خونه
متین : باشه
ارسلان : من دیگ برم خونه
دیانا : چرا
امیر: بمون با هم بریم
ارسلان : نه حالم بده میرم خونه استراحت کنم
امیر : میخای با هم بریم
ارسلان : نه سه روزه اسیره منی برو پارک من خودم میرم
امیر : مطمئنی
ارسلان : ارع
فعلا خدافظ
بچه ها : خدافظ
امیر : مراقب باش
ارسلان : باشه
رسیدم خونه رفتم تو گوشی دیدم یه پیام برام اومده
پیامو باز کردم نوشته بود....
ادامه دارد...
پارت ۶۳
arslwn
دکتر : خب عفونت ریه هات خیلی بیشتر شده
نباید اینطوری میشد
دیانا : برا چی بیشتر شده
دکتر : چه قرصی غیر اون قرصایی که بهت دادم میخوری
ارسلان : هیچی
دکتر : نمیدونم برا چی ولی بیشتر شده عفونت ریه هات
دیانا : آخه بر چی
دکتر : نمیدونم
اگه به ۵۰ درصد برسه باید بستری بشی
وضع ریه هات خیلی خطرناکه الان ۳۵ درصد عفونت کرده یه قرصی داری میخوری که انقد سریع پیشرفت میکنه
ارسلان: همون قرصایی که خودتون دادی رد دارم میخوردم
دکتر : قرصای قوی تر برات مینویسم مصرف کن ببینیم چی میشه
ارسلان : باش ممنون
دکتر : انجام وظیفست
ارسلان : رفتم از اتاق بیرون امیر و محراب اومدن سمتم
امیر : چیشد
دیانا : عفونت ریه هاش بیشتر شده
پانیذ: آخه برای چی
دیانا: نمیدونم
محراب : رضا برو قرصای ارسلان رو بخر
دستت درد نکنه
رضا : م.م.من
محراب : آره
چرا حول شدی
رضا : ه.هیچی بده
محراب : بیا برو بخر
مرسی
رضا : خواهش میکنم
نیکا : بریم یچیزی بخوریم گشنمه
محراب : نیکا انقد میخوری چرا چاق نمیشی
متین : محراب خفه شو بریم
ارسلان : رفتیم سمت بستنی فروشی بستنی خریدیم
امیر : بعدش بریم پارکی چیزی به جان خودم پوکیدم تو خونه
متین : باشه
ارسلان : من دیگ برم خونه
دیانا : چرا
امیر: بمون با هم بریم
ارسلان : نه حالم بده میرم خونه استراحت کنم
امیر : میخای با هم بریم
ارسلان : نه سه روزه اسیره منی برو پارک من خودم میرم
امیر : مطمئنی
ارسلان : ارع
فعلا خدافظ
بچه ها : خدافظ
امیر : مراقب باش
ارسلان : باشه
رسیدم خونه رفتم تو گوشی دیدم یه پیام برام اومده
پیامو باز کردم نوشته بود....
ادامه دارد...
۴۰۰
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.