ازدواج اجباری مافیا
سوهو دیگه واقعا اصبانی شدم و هانا رو بردم بالا زخمشو پانسمان کردم به اجوما گفتم براش صبحونه بیاره
فلش بک اجوما
خیلی خوشحال شدم که سوهو هانا رو برد تا زخمش رو پانسمان کنه بعد ۳۰ مین سوهو گفت صبحونه بیارم برای هانا صبحونه بردم و دیدم حالش بهتره به سوهو گفتم که از هانا مراقبت کنه جیمین ادم خوبی نیست
سوهو گفت چشم با سوهو از اتاق رفتیم بیرون و به هانا گفتیم درو فقل میکنیم اونم گفت باشه سوهو با دوستاش رفت بیرون منم رفت کارامو کردم
فلش بک جیمین سوهو اومد و حالت اصبانی هانا رو برد بالا و زخمش پانسمان کرد منم خیلی ناراحت بودم که با خودم گفتم اصلا به من چه اون دختره هرزه رفتم زنگ زدم به لیسا گفت امشب بریم بار گفتم باشه آماده شدم رفتم بیرون
سی روز بعد
فلش بک جیمین دیگه حسم به هانا نه زیاد بود نه کم ولی بازم احساس کردم دارم عاشق میشم ولی اون خیلی اصبانیم میکرد و هر روز کتک میخورد
فلش بک سوهو
هانا اینقدر کتک خورده بود که دیگه عادت کرده بود و گریه نمیکرد و حتی پانسمان هم نمیکرد
فلش بک هانا
دیگه به سرم زده بود فرار کنم و تصمیم گرفتم که نقشه فرار بکشم
یک شب جیمین گفت دوباره مهمونی داره لیسا هم دوباره اومد دوباره ویسکی خواست منم این دفعه سعی کردم اون کاری نکنه دوباره ویسکی بریزه روش اون لیوان ویسکی رو گرفت چون جمعیت زیاد بود از وقت استفاده کردم و فرار کردم یادم اومد که پدر بزرگم بهم گفته بود من جزو بزرگ ترین و خطرناک ترین مافیا هستم من نفر دومم هستم به کسی نگفتم فقد به تو گفتم چون تورو از بقیه بیشتر دوست دارم تمام مال و اموال رو به نام تو میزنم این شماره منه که کسی نداره کاری داشتی بهم زنگ بزن به پدر بزرگم زنگ زدم
فلش بک پدر بزرگ
دیدم هانا زنگ زده و بهم میگه
فلش بک اجوما
خیلی خوشحال شدم که سوهو هانا رو برد تا زخمش رو پانسمان کنه بعد ۳۰ مین سوهو گفت صبحونه بیارم برای هانا صبحونه بردم و دیدم حالش بهتره به سوهو گفتم که از هانا مراقبت کنه جیمین ادم خوبی نیست
سوهو گفت چشم با سوهو از اتاق رفتیم بیرون و به هانا گفتیم درو فقل میکنیم اونم گفت باشه سوهو با دوستاش رفت بیرون منم رفت کارامو کردم
فلش بک جیمین سوهو اومد و حالت اصبانی هانا رو برد بالا و زخمش پانسمان کرد منم خیلی ناراحت بودم که با خودم گفتم اصلا به من چه اون دختره هرزه رفتم زنگ زدم به لیسا گفت امشب بریم بار گفتم باشه آماده شدم رفتم بیرون
سی روز بعد
فلش بک جیمین دیگه حسم به هانا نه زیاد بود نه کم ولی بازم احساس کردم دارم عاشق میشم ولی اون خیلی اصبانیم میکرد و هر روز کتک میخورد
فلش بک سوهو
هانا اینقدر کتک خورده بود که دیگه عادت کرده بود و گریه نمیکرد و حتی پانسمان هم نمیکرد
فلش بک هانا
دیگه به سرم زده بود فرار کنم و تصمیم گرفتم که نقشه فرار بکشم
یک شب جیمین گفت دوباره مهمونی داره لیسا هم دوباره اومد دوباره ویسکی خواست منم این دفعه سعی کردم اون کاری نکنه دوباره ویسکی بریزه روش اون لیوان ویسکی رو گرفت چون جمعیت زیاد بود از وقت استفاده کردم و فرار کردم یادم اومد که پدر بزرگم بهم گفته بود من جزو بزرگ ترین و خطرناک ترین مافیا هستم من نفر دومم هستم به کسی نگفتم فقد به تو گفتم چون تورو از بقیه بیشتر دوست دارم تمام مال و اموال رو به نام تو میزنم این شماره منه که کسی نداره کاری داشتی بهم زنگ بزن به پدر بزرگم زنگ زدم
فلش بک پدر بزرگ
دیدم هانا زنگ زده و بهم میگه
۱۰.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.