پارت ۱۶
پارت ۱۶
النا امروز خونه بود چون ۲ روز دیگه ، ۱ ژانویه بود و روز کریسمس و سال نو
- واییی فقط امروز و فردا رو برای انجام کارام وقت دارم . این ۲ روزم که فروشگاه ها و همه جا خیلی شلوغه . اخه چرا چندروز زودتر مرخصمون نمیکنن؟ حالا خوبه فقط ۲ نفریم وگرنه که کلا بدبخت بودم
از حرفش تعجب کردی
+ مگه کسی نمیاد اینجا یا تو پیش کسی نمیری؟
- نه بابا ! من دوست خاصی ندارم که بخوام دعوتش کنم . همشون همکارن . و اینکه من چندساله که برای کریسمس تنهام . خوبه این دفعه تو هستی
و خواست بره طبقه بالا که روی پله دوم مکث کرد و سمتت برگشت
- راستی تو باهام نمیای؟
+ نه . حوصله خرید کردن ندارم و اینکه اگه نیام بهتره . ممکنه یکی از آشناهات باهم ببینتمون
- آره راست میگی . پس من برم حاضر شم
و راهش رو ادامه داد
چند دقیقه بعد درحالی که داشت کلاهش رو می پوشید ، سمت در رفت
- چون الان عصره ، نمیتونم خرید خاصی داشته باشم و بیشترش باید برای فردا باشه . برای همین برگشتنم خیلی طول نمیکشه
و در رو بست و رفت
پس اون هم تنها بود ، مثل تو . چندسال بود که کاملا تنها بودی ، هرروز ، هر هفته ، هر ماه و هرسال و برای هر مناسبتی . البته قبلا اوضاع اینجوری نبود . همه اینا بعد از اون اتفاق ، به وجود اومد . تو هم کسایی رو داشتی ولی ...
نمی خواستی دوباره بهشون فکر کنی ، به هرحال هیچ چیزی تغییر نمیکنه . تنها کاری که الان باید انجام بدی صبر کردن برای زمان مناسب و رفتنه .
النا امروز خونه بود چون ۲ روز دیگه ، ۱ ژانویه بود و روز کریسمس و سال نو
- واییی فقط امروز و فردا رو برای انجام کارام وقت دارم . این ۲ روزم که فروشگاه ها و همه جا خیلی شلوغه . اخه چرا چندروز زودتر مرخصمون نمیکنن؟ حالا خوبه فقط ۲ نفریم وگرنه که کلا بدبخت بودم
از حرفش تعجب کردی
+ مگه کسی نمیاد اینجا یا تو پیش کسی نمیری؟
- نه بابا ! من دوست خاصی ندارم که بخوام دعوتش کنم . همشون همکارن . و اینکه من چندساله که برای کریسمس تنهام . خوبه این دفعه تو هستی
و خواست بره طبقه بالا که روی پله دوم مکث کرد و سمتت برگشت
- راستی تو باهام نمیای؟
+ نه . حوصله خرید کردن ندارم و اینکه اگه نیام بهتره . ممکنه یکی از آشناهات باهم ببینتمون
- آره راست میگی . پس من برم حاضر شم
و راهش رو ادامه داد
چند دقیقه بعد درحالی که داشت کلاهش رو می پوشید ، سمت در رفت
- چون الان عصره ، نمیتونم خرید خاصی داشته باشم و بیشترش باید برای فردا باشه . برای همین برگشتنم خیلی طول نمیکشه
و در رو بست و رفت
پس اون هم تنها بود ، مثل تو . چندسال بود که کاملا تنها بودی ، هرروز ، هر هفته ، هر ماه و هرسال و برای هر مناسبتی . البته قبلا اوضاع اینجوری نبود . همه اینا بعد از اون اتفاق ، به وجود اومد . تو هم کسایی رو داشتی ولی ...
نمی خواستی دوباره بهشون فکر کنی ، به هرحال هیچ چیزی تغییر نمیکنه . تنها کاری که الان باید انجام بدی صبر کردن برای زمان مناسب و رفتنه .
۲.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.