پارت ۵

پارت ۵
ته ویو
رسیدیم عمارت رفتم داخل همه تعجب کرده بودن چون سوآه بغلم بود یکی از خدمتکارا با فشار از کنارم رد شد فکنم ب ریشش بر خورد🤣
_ اجوما
اجوما : بله پسرم ارباب این دختر کیه؟ چقدم قشنگه خبریه؟ دوسش داری؟ اگه داری بریم خاستگاری؟ تعارف نکن منم عین مادرت
_ یاااااا اجوما قربونت برم ی نفس بگیر الان خفه میشی ایشون یکی از اعضای حرفه ای بانده قشنگیش ک بله قشنگه و سوال سومت نمیدونم واقعا نمیدونم میشه ب دکتر جانگ خبر بدید؟
اجوما: آره پسرم
ته ویو
سوآه رو گذاشتم رو تختم نشسته بودم و ب صورت بی نقصش نگاه میکردم چقدر این دختر قشنگه حق با اجوماس بی اختیار شروع کردم ب نوازشش بعد چند دیقه ب خودم اومدم وااای من دارم چه غلطی میکنم چم شدهههه نکنه... نه بابا
جیهوپ اومد ( دکتر جانگ)
و شروع ب معاینه کردن سوآه کرد
منم شدیدا نگران بالا سرش وایساده بودم ( علامت هوپی/)
/ بخاطر ضربه ای ک ب شکمش خورده اونم تو عادت ماهانه درد زیادی رو تحمل کرده ولی با استراحت خوب میشه این دارو هارو براش بگیر حله
_ مرسی هوپ
/ خواهش ولی خیلی نگرانش بودیا( چشمک و خنده
_ 😐😐
_ ذهنتو بشور
/ باشه ولی مطمئنم عاشقش شدی
_ جیهوووپپپپپپ
/ الفرارررر
_ خنده
_ ولی اگه واقعا اینجوری باشه چی؟
ادمین: آیا تهیونگ مافیای بزرگ ب ی دختر دل باخته؟
واقعا دوسش داره؟
سوآه چی اونو قبول میکنه؟
هیچکس هیچی نمیدونه
ادامه دارد...