عشق شیرین PART 40

جینهو ـ بابا تو چیزی نمی خوای بگی

بابا ـ اخه چی بگم دخترم باورم نمی شه که تو منو بخشیدی

جینهو ـ وای بابا اخه چرا باید از دست شما دلخور بشم من خر چی می کشم از دست جینه

جین ـ برات دارم

جینهو ـ ببین تهدید هم میکنه حالا هم بجای این کارا برید استراحت کنید

بابا ـ چشم دختر خوشگلم

بعد رفتن اونا

جین ـ که هر چی می کشی از دست منه

جینهو ـ مگه دروغ گفتم

جین ـ نه راست گفتی ولی منم میرم میگم به مامان که تو دوست دختر منی

جینهو ـ نه گوه خوردم بگو چی می خوای

جین ـ امشب پیش من بخوابی

جینهو ـ دلم می خواد ولی اگه مامان بابا بیان و ببینن ما پیش همیم خوب می فهمن

جین ـ خوب پس باید منو ببوسی

جینهو ـ اینجا که نمی شه

جین ـ پس بیا توی اتاق

جینهو ـ ولم کن خوابم میاد می خوام بخوابم

و جین جینهو رو با یه استایل بغلش کرد و انداختش روی تخت

جینهو ـ ولم......

که با برخورد لب جین روی لباش حرفش قطع شد و هم دیگه رو تا جایی که نفسشون بند بیاد بوسیدن

شرطا

دوازده تا لایک

بیست و چهارتا کامنت