فیک : یتیم
part : 10
دیدم...
بیداره
_ : صبح بخیر کوشولو
+ : صبح بخیر بابا
_ : پاشو اماده شو مدرسه داری
+ : چشم
_ : رفت طبقه پایین *
ویو ات
بلند شدم دست صورت شستم و لباسی که بابا برای مدرسه بهم داده بود رو پوشیدم یکم باز بود زیاد خوشم نیومد ولی پوشیدمش رفتم پایین *
+ : بابایی
_ : هوم
+ : کتاب ندارم؟
_ : چرا برات جمع کرده بودم تو کیف رو مبلن
+ : عاها میرسی
_ : خواهش
+ : نشستم رو صندلی منتظر بودم باباهم بشینه *
_ : بخور دیگه دیر میشه هااا
+ : تو نمیخوری؟
_ : نه
+ : پس منم نمیخورم
_ : ودف چرا خو؟
+ : چون تو نمیخوری
_ : من خوردم ( کصشعر 🗿🤝)
+ : عام باوش ( شروع کرد به خوردن *
+ : اخیششش
_ : عه ساعت هفت و نیمه بدووو
+ : باشههه ( رفتم دم در و منتظر موندم بابا بیاد *
_ : ( رفتم گوشیمو از طبقه بالا برداشتم و رفتم پیش ات *
_ : ( رفتم ماشینو روشن کردم و سوار شدم *
+ : بابا ماشینو روشن کرد و سوار شد منم پشت سرش سوار شدم و راه افتاد *
+ : بابایی
_ : هوم
+ : ساعت چند میای دنبالم؟
_ : ساعت دو
+ : هوففففف
_ : تو مدرسه ادم باشیااا 🗿🤝
+ : گگگگ
_ : خخ
ویو پنج دقیقه بعد
_ : ( پیاده شدم درو برا ات باز کردم *
+ : (بابا درو برام باز کرد و منم بغلش کردم و خدافظی کردم*
_ : وقتی ات از ماشین پیاده شد یهو بغلم کرد که منم ناخوداگاه بغلش کردم گردنشو اروم بوسیدم و بعدش ازم جدا شد *
+ : خدافظ باباییی
_ : خیخ خدافظ کوشولو نمیخوای باهات بیام تو؟
+ : نه میرم ( برای بابا دست تکون دادم و وارد مدرسه شدم...
شرت پارت بعد : فالووراش ۳۱۳ تا بشه
@jjjjjk
دیدم...
بیداره
_ : صبح بخیر کوشولو
+ : صبح بخیر بابا
_ : پاشو اماده شو مدرسه داری
+ : چشم
_ : رفت طبقه پایین *
ویو ات
بلند شدم دست صورت شستم و لباسی که بابا برای مدرسه بهم داده بود رو پوشیدم یکم باز بود زیاد خوشم نیومد ولی پوشیدمش رفتم پایین *
+ : بابایی
_ : هوم
+ : کتاب ندارم؟
_ : چرا برات جمع کرده بودم تو کیف رو مبلن
+ : عاها میرسی
_ : خواهش
+ : نشستم رو صندلی منتظر بودم باباهم بشینه *
_ : بخور دیگه دیر میشه هااا
+ : تو نمیخوری؟
_ : نه
+ : پس منم نمیخورم
_ : ودف چرا خو؟
+ : چون تو نمیخوری
_ : من خوردم ( کصشعر 🗿🤝)
+ : عام باوش ( شروع کرد به خوردن *
+ : اخیششش
_ : عه ساعت هفت و نیمه بدووو
+ : باشههه ( رفتم دم در و منتظر موندم بابا بیاد *
_ : ( رفتم گوشیمو از طبقه بالا برداشتم و رفتم پیش ات *
_ : ( رفتم ماشینو روشن کردم و سوار شدم *
+ : بابا ماشینو روشن کرد و سوار شد منم پشت سرش سوار شدم و راه افتاد *
+ : بابایی
_ : هوم
+ : ساعت چند میای دنبالم؟
_ : ساعت دو
+ : هوففففف
_ : تو مدرسه ادم باشیااا 🗿🤝
+ : گگگگ
_ : خخ
ویو پنج دقیقه بعد
_ : ( پیاده شدم درو برا ات باز کردم *
+ : (بابا درو برام باز کرد و منم بغلش کردم و خدافظی کردم*
_ : وقتی ات از ماشین پیاده شد یهو بغلم کرد که منم ناخوداگاه بغلش کردم گردنشو اروم بوسیدم و بعدش ازم جدا شد *
+ : خدافظ باباییی
_ : خیخ خدافظ کوشولو نمیخوای باهات بیام تو؟
+ : نه میرم ( برای بابا دست تکون دادم و وارد مدرسه شدم...
شرت پارت بعد : فالووراش ۳۱۳ تا بشه
@jjjjjk
۹.۸k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.