رمان در اعماق ترس 🖤☠

رمان #در_اعماق_ترس 🖤☠
پارت 2

جیمین:شاید باورتون نشه اما اینجا
ته :اینجا چی؟
جیمین: اینجا جلوی در یه جنازه افتاده
لیسا: ر ر رزی یه لحظه بیا
رزی:چی شده
لیسا: رزی دم در یه جنازست
جنی:بچه ها بیاین ببینین اخبار چی میگه
کوک: نکنه...

اخبار:
دوستان گرامی نگران نباشید اما یه خطریست که همه زنان برای حفظ امنیت باید در خانه بمانید یک قاتل زنجیره ای در شهر و کوچه های تاریک میرود و زنان کم وزن از ۱۷ تا ۳۰ ساله را به قتل میرساند

جنی:من میترسممم
رزی، لیسا، جیسو:منم میترسمم
جیمین:نگران نباشید امشب که همه کنار همیم جایی برای ترس نیست

رزی:امشب پیش هم هستیم شبای دیگه چی
لیسا: مثلا میخواد چیکار کنه
جین: وای بچه ها این جنازه دختره
ته:خب
جین: کم وزنه دختر هم هست
ته:راست میگی یعنی مجرم تا چند دقیقه پیش اینجا بوده

مدیر رقص: گروه بی تی اس در بخش کنار با مدیر سون رقص رو تمرین میکنه

لیسا:بچه ها بیاین بریم سر تمرین
لیسا:من میرم لباسمو عوض کنم
توی اتاق...
ویو لیسا :
چقدر صداهای عجیب میاد صدای باز شدن در کمد....
لیسا:کسی اونجاس؟

من اینجام.
لیسا: تو کی هستی
من مرگ هستم
لیسا: ت ت تو قاتلی؟؟
مرگ هستم یعنی اسمم مرگ هست
لیسا: در رو میبنده و داد میزنه رزییییی
رزی: بله
لیسا:یه روح تو اتاقم
رزی: چ چیی
رزی در اتاق رو باز میکنه و........

(ادامه پارت امار 150 عاپ میشه)