⛓🖇my dady🖇⛓ p.46
دستی روی صورتم کشیدم خیس بود راستش
کوک مث برادرم میمونه و واقعا دوسش دارم ما خعلی حرفا بهم زدیم و تنها چیزیش ک واقعا قلبمو ب درد میاره اینکه بهم گفت مثل یه داداش پشتمه ...
جیمینی ک همه چیو فهمیده بود و اعصابش شدیدن خورد بود و اشکاش بی وقفه میریختن ب بابام گفتم تا بیمارستان ببرمون و اونجا بزارمون
سمت پذیرش رفتم
ا.ت:سلام... شماره اتاق جئون جونگ کوک رو میخاستم
پرستار :ببخشید شما؟
جیمین:دوستاشیم
پرستا:عا بله طبقه بالا انتهای راه رو سمت راست
ا.ت:ممنون
با دو ب سمت بالا رفتیم و دوییدم سمت اتقش ولی رو تخت نبود و فقط بیت نا روی صندلی نشسته بود
رفتم داخل ....
ا.ت:بیت نا !کوک کجاس؟
بیت نا:ا.تت (با گریه شدید )
بغلم کرد محکم تو بغلم گرفتمش و همینطوری گریه میکرد اروم از خودم جداش کردم و دوباره سوالمو تکرار کردم
بیت نا:بردنش ...
ا.ت:کجا بردنش ؟؟
بیت نا:اتاق عمل
جیمین :بیت نا اتاق عمل کدوم سمته ؟
بیت نا :هق.. طبقع بالا راه رو سمت چپ
جیمین سریع از اتاق رفت بیرون و درو محکم بست
ا.ت:بیا بریم
بیت نا :ولی... م.ن نمیتونم تحمل کنم..
ا.ت :میخای بمونی من برم ؟
بیت نا:ن بیا بریم
یواش از پله ها رفتیم پایین
درد و تو پام احساس میکردم ولی مهم نبود یکم از الستارم خونی بود ولی بازم مهم نبود الان فقط حال کوک مهم بود
جلو اتاق عمل نشستیم جیمین ک داغون افتاده بود رو زمین و مث بچه هاسرش پایین بودو گریه میکرد بیت نا هم ک رو صندلی از شدت گریه و ضعف ساکت مونده بود
در اتاق عمل باز شد و دکتر امد
سریع ب سمتش رفتیم
ا.ت:دکتر چیشد حالش خوبه
دکتر :خدارشکر تونستیم شیشه ای ک نزدیک مغزش بود رو در بیاریم
ا.ت:حالش خوبه الان کی میتونی ملاقاتش کنیم
دکتر:حالش خوبه و خبر خوب اینکه زود به بیمارستان رسوندیمش و باعث شد سریع عمل کنه ک شیشه در بیاد و اگه دیر تر اورده بودینش باعث میشد لخته ی خون پخش بشه و حافظه شو کامل از دست بده
لایک کنید و کامنت هم بزارید وگرنه پارت بعدی در کار نیس
و یه چیز دیگه بچه ها حتما اون یکی اکمو فالو کمید ک اگه خدایی نکرده ابن فیلتر شد تو اون یکی فعالیت کنم
ایدی: imorfin_a@
کوک مث برادرم میمونه و واقعا دوسش دارم ما خعلی حرفا بهم زدیم و تنها چیزیش ک واقعا قلبمو ب درد میاره اینکه بهم گفت مثل یه داداش پشتمه ...
جیمینی ک همه چیو فهمیده بود و اعصابش شدیدن خورد بود و اشکاش بی وقفه میریختن ب بابام گفتم تا بیمارستان ببرمون و اونجا بزارمون
سمت پذیرش رفتم
ا.ت:سلام... شماره اتاق جئون جونگ کوک رو میخاستم
پرستار :ببخشید شما؟
جیمین:دوستاشیم
پرستا:عا بله طبقه بالا انتهای راه رو سمت راست
ا.ت:ممنون
با دو ب سمت بالا رفتیم و دوییدم سمت اتقش ولی رو تخت نبود و فقط بیت نا روی صندلی نشسته بود
رفتم داخل ....
ا.ت:بیت نا !کوک کجاس؟
بیت نا:ا.تت (با گریه شدید )
بغلم کرد محکم تو بغلم گرفتمش و همینطوری گریه میکرد اروم از خودم جداش کردم و دوباره سوالمو تکرار کردم
بیت نا:بردنش ...
ا.ت:کجا بردنش ؟؟
بیت نا:اتاق عمل
جیمین :بیت نا اتاق عمل کدوم سمته ؟
بیت نا :هق.. طبقع بالا راه رو سمت چپ
جیمین سریع از اتاق رفت بیرون و درو محکم بست
ا.ت:بیا بریم
بیت نا :ولی... م.ن نمیتونم تحمل کنم..
ا.ت :میخای بمونی من برم ؟
بیت نا:ن بیا بریم
یواش از پله ها رفتیم پایین
درد و تو پام احساس میکردم ولی مهم نبود یکم از الستارم خونی بود ولی بازم مهم نبود الان فقط حال کوک مهم بود
جلو اتاق عمل نشستیم جیمین ک داغون افتاده بود رو زمین و مث بچه هاسرش پایین بودو گریه میکرد بیت نا هم ک رو صندلی از شدت گریه و ضعف ساکت مونده بود
در اتاق عمل باز شد و دکتر امد
سریع ب سمتش رفتیم
ا.ت:دکتر چیشد حالش خوبه
دکتر :خدارشکر تونستیم شیشه ای ک نزدیک مغزش بود رو در بیاریم
ا.ت:حالش خوبه الان کی میتونی ملاقاتش کنیم
دکتر:حالش خوبه و خبر خوب اینکه زود به بیمارستان رسوندیمش و باعث شد سریع عمل کنه ک شیشه در بیاد و اگه دیر تر اورده بودینش باعث میشد لخته ی خون پخش بشه و حافظه شو کامل از دست بده
لایک کنید و کامنت هم بزارید وگرنه پارت بعدی در کار نیس
و یه چیز دیگه بچه ها حتما اون یکی اکمو فالو کمید ک اگه خدایی نکرده ابن فیلتر شد تو اون یکی فعالیت کنم
ایدی: imorfin_a@
۱۲.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.