فراموشی ③ part
فلیکس: چیشده هیونجین؟(با نگرانی*)
_هیونجین که مات و مبهوت داشت فکر میکرد فلیکس کی وارد اتاق شده با چشمانی درشت بهش زل زد، فلیکس دوباره سوالشو پرسید
فلیکس: هیونجین؟ اتفاقی افتاده!؟ چرا انقدر مضطربی؟؟
_هیونجین که بلاخره حواسش اومد سر جاش جواب داد
هیونجین: اوه! نه چیزی نشده فقط داشتم نظرات مردم رو درمورد خودم میخوندم
فلیکس: ها؟ من بهت گفته بودم این نظرات رو نخون اکثر شایعه ها هیتر ها همین جاها کارشونو میکنن و کلی حرف بد میزنن، صبرکن! الان همه شونو خوندی!؟
هیونجین: اوهوم، *تکون دادن سر(با خجالت*)
فلیکس: چرا اینکارو کردی؟! پس بخاطر همین بود انقدر مضطرب و آشفته به نظر میرسیدی(با صدای بلند*)
_هیونجین که هنوز پیام ها در مورد فلیکس و رابطه اش و هیت ها توی ذهنش مثل رژه نظامی میگذشت، یهو دیدگاه بدی پیدا کرد و فکر کرد فلیکس از چیزی خبر داره برای همین بلند تر داد کشید و حرف هاشو زد
هیونجین: چرا انقدر به من میگی اینارو نخونم مگه چه چیز بدی داره؟(با عربده*)
_فلیکس از عربده هیونجین کمی شوکه شد و انتظارش رو نداشت اما کم نیاورد و باز جوابش رو داد
فلیکس: چرا عربده میکشی؟ من فقط نگرانتم که این شایعه ها روی روح و روانت تاثیر بذاره، که بنظر میاد گذاشته!
هیونجین: چرت و پرت نگو، این تویی که روی زندگیم تاثیر گذاشتی، این تو هستی از وقتی باهات دوست شدم همه بهم ننگ هم*جنس*گرا بودن میزنن
_جو بسیار پرتنشی بود، دعوای بین هیونجین و فلیکس همینجور بالا میگرفت. بلاخره هیونجین طاقت نیاورد و از اتاق زد بیرون اما فلیکس هم دنبالش راه افتاد
فلیکس: هیونجین؟ چی باعث شده همچین فکرایی راجبم بکنی؟! من باتو خیلی صمیمی ام و اصلا..
هیونجین: فلیکس بسه زمزمه*(با اعصبانیت*)
فلیکس: اصلا یه بار دیدی چی راجب من میگن؟
هیونجین: فلیکس بس کن(با اعصبانیت*)
فلیکس: چرا،وقتی اشتباه راجبم قضاوت کردی؟(با ناراحتی *)
هیونجین: میگم بسس کننن لعننتییی عربده*(با اعصبانیت*)
_ و یک لحظه غفلت باعث شد پشیمونی به بار بیاره که کسی فراموشش نکنه،
اون فلیکس و هول داد...
ادامه دارد...
_هیونجین که مات و مبهوت داشت فکر میکرد فلیکس کی وارد اتاق شده با چشمانی درشت بهش زل زد، فلیکس دوباره سوالشو پرسید
فلیکس: هیونجین؟ اتفاقی افتاده!؟ چرا انقدر مضطربی؟؟
_هیونجین که بلاخره حواسش اومد سر جاش جواب داد
هیونجین: اوه! نه چیزی نشده فقط داشتم نظرات مردم رو درمورد خودم میخوندم
فلیکس: ها؟ من بهت گفته بودم این نظرات رو نخون اکثر شایعه ها هیتر ها همین جاها کارشونو میکنن و کلی حرف بد میزنن، صبرکن! الان همه شونو خوندی!؟
هیونجین: اوهوم، *تکون دادن سر(با خجالت*)
فلیکس: چرا اینکارو کردی؟! پس بخاطر همین بود انقدر مضطرب و آشفته به نظر میرسیدی(با صدای بلند*)
_هیونجین که هنوز پیام ها در مورد فلیکس و رابطه اش و هیت ها توی ذهنش مثل رژه نظامی میگذشت، یهو دیدگاه بدی پیدا کرد و فکر کرد فلیکس از چیزی خبر داره برای همین بلند تر داد کشید و حرف هاشو زد
هیونجین: چرا انقدر به من میگی اینارو نخونم مگه چه چیز بدی داره؟(با عربده*)
_فلیکس از عربده هیونجین کمی شوکه شد و انتظارش رو نداشت اما کم نیاورد و باز جوابش رو داد
فلیکس: چرا عربده میکشی؟ من فقط نگرانتم که این شایعه ها روی روح و روانت تاثیر بذاره، که بنظر میاد گذاشته!
هیونجین: چرت و پرت نگو، این تویی که روی زندگیم تاثیر گذاشتی، این تو هستی از وقتی باهات دوست شدم همه بهم ننگ هم*جنس*گرا بودن میزنن
_جو بسیار پرتنشی بود، دعوای بین هیونجین و فلیکس همینجور بالا میگرفت. بلاخره هیونجین طاقت نیاورد و از اتاق زد بیرون اما فلیکس هم دنبالش راه افتاد
فلیکس: هیونجین؟ چی باعث شده همچین فکرایی راجبم بکنی؟! من باتو خیلی صمیمی ام و اصلا..
هیونجین: فلیکس بسه زمزمه*(با اعصبانیت*)
فلیکس: اصلا یه بار دیدی چی راجب من میگن؟
هیونجین: فلیکس بس کن(با اعصبانیت*)
فلیکس: چرا،وقتی اشتباه راجبم قضاوت کردی؟(با ناراحتی *)
هیونجین: میگم بسس کننن لعننتییی عربده*(با اعصبانیت*)
_ و یک لحظه غفلت باعث شد پشیمونی به بار بیاره که کسی فراموشش نکنه،
اون فلیکس و هول داد...
ادامه دارد...
۲.۸k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.