فیک بی تی اس پارت ۸ فصل ۲
ته جون ویو:
به به ا/ت حتی از منم زودتر رسیده
چقدرم تیپ زده...
رفتم تو و جلوی ا/ت نشستم
+تو اینجا چه غلطی میکنی؟
×چاگیا؟چرا با من اینطوری رفتار میکنی هاا؟؟
مگه نیومدی منو ببینی؟؟
+نه...من با کوک...وایسا تو بودی که ساعت قرارو تغییر دادی؟؟
×افرین چاگیا باهوشیااا
ا/ت ویو:
سریع گوشیمو گذاشتم رو حالت ضبط
+میخوای چیکار کنی؟؟نگو یه قرار سادس که باور نمیکنم
×میخوام بدزدمت و ببرمت توی ویلایی که قرار بود خونمون باشه!همونی که توی جنگل بود!
اونجا تصمیم میگیری که بمیری یا مال من شی!
+من ترجیح میدم بمیرم تا با توی عوضی باشمم
×خواهیم دید!
و بعدش دیگه چیزی حس نکردم شخصی با چیز محکمی توی سرم زده بود
~ساعت ۹~
کوک ویو:
امروززز بهشش میگمم باهام ازدواج کنهه
وای هیچچ وقت اینقدر استرس نداشتمم
حلقه رو گذاشته بودم توی جیبم و جعبه ی خالیش دستم بود جعبه رو گوشه ای گذاشتمو به سمت میز رفتم
میخواستم بهش بگم از توی جیبی که نزدیک قلبمه حلقه رو دراره....عه چرا ا/ت نیومده؟
چرا گوشیش رو میزه؟
شاید دسشوییه؟
چرا باید گوشیشو بزاره رو میزو بره دستشویی؟
(لکه خونی روی میز دیدم)
نه...نه نه نه نه نه اون چیزی که فکر میکنم نیست
گوشیه ا/ت رو برداشت رمزشو زد و دید داره صدا ضبط میکنه
شروع کرد به گوش دادن اون ویس
_عوضی...عوضییییئیی
(زنگ زدن به ته جون)
_اگه دستتتت بهشش بخوره میکشممتتتت میکشمتتت عوضیییییی تو مشکلت با منههه با ا/ت چیکار داری هاا؟؟؟
×(خنده)یا برای من میشه یا میمیره
(تلفنو قطع کرد)
سریع به پلیس زنگ زدمو ماجرای ویسو همه چیو گفتم و در همون حین به طرف جنگل میرفتم تا به یک ویلا رسیدم و بعد صدای جیغ ا/ت...و بعدم صدای تیر...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.