تک پارتی چانگبین
تک پارتی چانگبین
(ات+ چانگبین-)
[چانگبین و ات دوست قدیمی همن و بهم علاقه دارن]
ویو چانگبین
امروز ات رو به یه کافه دعوت کردم تا بهش اعتراف کنم من از اول دوستیمون اون رو دوست داشتم و تمام این ۱۳ سال میترسیدم که دوستیمون با یه اعتراف ساده تموم شه ولی امروز تمام شجاعتم رو جمع کردم تا بهش اعتراف کنم
ویو ات
امروز چانگبین بهم زنگ زد و گفت باهام کار مهمی داره و منو به کافه یه مشکات (اسم کافه) دعوت کرد اوه راستی من با چانگبین دوستای قدیمی هم هستیم ولی ... من اونو مثل یه دوست نمیبینم من حدود۱۲_۱۳ساله که به اون علاقه دارم و اون نمیدونه
ویو راوی(خلاصه میگم)
ات حاضر شد و سر ساعت معینی به کافه مشکات رفت تا چانگبین رو ببینه
ویو ات
خودم رو به کافه ی مشکات رسوندم و کمی منتظر موندم، اوه اون چانگبینه
+چانگبین خره چطوری
-سلام ات چطوری
ات از اینهمه با ادبی چانگبین تعجب کرد و لب زد
+چرا اینجوری شدی؟ولش چی میخواستی بگی
-خب ات راستش من ...
+تو چی بینی
-من د ... وست دارم
+چ...
-دوست دار...
تک پارتی چانگبین
(ات+ چانگبین-)
[چانگبین و ات دوست قدیمی همن و بهم علاقه دارن]
ویو چانگبین
امروز ات رو به یه کافه دعوت کردم تا بهش اعتراف کنم من از اول دوستیمون اون رو دوست داشتم و تمام این ۱۳ سال میترسیدم که دوستیمون با یه اعتراف ساده تموم شه ولی امروز تمام شجاعتم رو جمع کردم تا بهش اعتراف کنم
ویو ات
امروز چانگبین بهم زنگ زد و گفت باهام کار مهمی داره و منو به کافه یه مشکات (اسم کافه) دعوت کرد
ویو راوی(خلاصه میگم)
ات و چانگبین دم در کافه هم رو ملاقات کردن و...
-ات(نفس نفس زدن)
+خوبی چانگبین
-ات من...
+توچی؟
-دوست دارم
+چی گفتی؟
-گفتم من دوست دار...
+من دوست ندارم چانگبین... عاشقتم
-واقع...
که حرفش با کوبیده شدن لبای ات به لباش نصفه موند
ات خواست جدا شه ولی چانگبین حالا حالا ها ولش نمیکرد
بکوب لایکو
(ات+ چانگبین-)
[چانگبین و ات دوست قدیمی همن و بهم علاقه دارن]
ویو چانگبین
امروز ات رو به یه کافه دعوت کردم تا بهش اعتراف کنم من از اول دوستیمون اون رو دوست داشتم و تمام این ۱۳ سال میترسیدم که دوستیمون با یه اعتراف ساده تموم شه ولی امروز تمام شجاعتم رو جمع کردم تا بهش اعتراف کنم
ویو ات
امروز چانگبین بهم زنگ زد و گفت باهام کار مهمی داره و منو به کافه یه مشکات (اسم کافه) دعوت کرد اوه راستی من با چانگبین دوستای قدیمی هم هستیم ولی ... من اونو مثل یه دوست نمیبینم من حدود۱۲_۱۳ساله که به اون علاقه دارم و اون نمیدونه
ویو راوی(خلاصه میگم)
ات حاضر شد و سر ساعت معینی به کافه مشکات رفت تا چانگبین رو ببینه
ویو ات
خودم رو به کافه ی مشکات رسوندم و کمی منتظر موندم، اوه اون چانگبینه
+چانگبین خره چطوری
-سلام ات چطوری
ات از اینهمه با ادبی چانگبین تعجب کرد و لب زد
+چرا اینجوری شدی؟ولش چی میخواستی بگی
-خب ات راستش من ...
+تو چی بینی
-من د ... وست دارم
+چ...
-دوست دار...
تک پارتی چانگبین
(ات+ چانگبین-)
[چانگبین و ات دوست قدیمی همن و بهم علاقه دارن]
ویو چانگبین
امروز ات رو به یه کافه دعوت کردم تا بهش اعتراف کنم من از اول دوستیمون اون رو دوست داشتم و تمام این ۱۳ سال میترسیدم که دوستیمون با یه اعتراف ساده تموم شه ولی امروز تمام شجاعتم رو جمع کردم تا بهش اعتراف کنم
ویو ات
امروز چانگبین بهم زنگ زد و گفت باهام کار مهمی داره و منو به کافه یه مشکات (اسم کافه) دعوت کرد
ویو راوی(خلاصه میگم)
ات و چانگبین دم در کافه هم رو ملاقات کردن و...
-ات(نفس نفس زدن)
+خوبی چانگبین
-ات من...
+توچی؟
-دوست دارم
+چی گفتی؟
-گفتم من دوست دار...
+من دوست ندارم چانگبین... عاشقتم
-واقع...
که حرفش با کوبیده شدن لبای ات به لباش نصفه موند
ات خواست جدا شه ولی چانگبین حالا حالا ها ولش نمیکرد
بکوب لایکو
۸۵۱
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.