فیک 𝖒𝖞 𝖘𝖜𝖊𝖊𝖙 𝖑𝖔𝖛𝖊🐢 🙇🏻♀️🧶پارت⁸
راوی « از اون روز بعد راک و خانواده اش برای جیهوپ دشمنان خونی شدن با صدای جیغ و داد نگاهش رو از منظره روبه روش گرفت و به لیندا خیره شد.... با اون لباس بشدت زیبا و خواستنی شده بود ..
جیهوپ « درسته نمیتونم رفتاری در خور و شایسته قلب مهربونت داشته باشم لیندا اما..
راوی « فاصله بین خودش و لیندا رو پر کرد و دستش رو گرفت... بوسه ای روی دست پرنسس مقابلش کاشت و لبخند زیبایی تحویل لیندا داد
جیهوپ « میخوام حداقل این چند ساعت مهم زندگیت شاد باشی... نمیخوام با خودخواهی روز رویاییتو خراب کنم ...
لیندا « متعجب به ولیعهد خیره شده بودم... لبخند زیباش... برخوردش... اینا اون چیزی نبود که دیشب راجبش صحبت کرد... شاید دلش به حالم سوخته... حداقل میتونستم این چند ساعت از چهره واقعی ولیعهد لذت ببرم... کنجکاوانه اطرافم رو بوییدم... بوی شیرین انبه به مشامم رسید... پس این رایحه ولیعهده؟ مثل خودشون شیرین و آرامش بخش...
راوی « منجم بزرگ کاخ روی سکو اومد و طومار بزرگی که در دست داشت قرائت کرد..... یه سری تعهد از طرف مردم و برعکس امپراطور و ملکه به مردم... در آخر جیهوپ جلو رفت و روی صندلی مخصوص امپراطور نشست ... وظیفه ملکه بود که تاج رو روی سر امپراطور بزاره....
لیندا « در حالی که اطرافمون پر از شکوفه های گیلاس بود تاج رو برداشتم و روی سر امپراطور قرار دادم... همزمان با این کار من زمزمه شادی مردم بلند شد.... ولیعهد من که الان امپراطور شده بود لبخند زیبایی زد و برای مردم دست تکون داد ... اگه ازم میپرسیدن لبخنداشون رو به چی تشبیه میکنی یقینا جوابم پرتو های خورشید بود... همون قدر گرمابخش و نورانی...
راوی « بعد از اجرای تمام مراسمات و قرار دادن تاج ملکه روی سر لیندا نوبت آخرین مراسم یعنی مارک کردن رسید .. .
راوی « 🦦خب سلام به روی ماهتون ... شاید بعضی ها ندونن این مارک چیه... مارک یا همون نشان کردن که قابلیت گرگینه ای که برای نشون دادن مالکیت و عشق و احساس امنیت انجام میدن ... خب با مارک کردن رایحه اشون ترکیب میشه و بقیه گرگینه ها نزدیک گرگینه ای که مارک شده نمیشن...
لیندا « با اعلام مراسم مارک جیهوپ سمت صندوقچه ای رفت که اسم جفتش توی اون نوشته شده و باید برای باز کردنتش از چاقوی مخصوصی استفاده کنه و کمی از خونش رو روی قفل بریزه...
نکته « این برای اینه که ملکه قلابی نیارن🗿🤲
راوی « جیهوپ صندوقچه رو باز کرد و اسم لیندا رو نشون حاضرین داد .... سخترین قسمت برای جفتشون مارک کردن جلوی این همه ادم بود ... جیهوپ به طرف لیندا رفت و دستش رو گرفت
جیهوپ « بعد از پایان مراسم همون ولیعهد بداخلاقی میشم که دیشب باهاش ملاقات کردی.. اما نمیخواستم این روز رو برات جهنم کنم ....
لیندا « بله میدونم و ممنونم....
🥲💕🦦اگه بد شده ببخشید
جیهوپ « درسته نمیتونم رفتاری در خور و شایسته قلب مهربونت داشته باشم لیندا اما..
راوی « فاصله بین خودش و لیندا رو پر کرد و دستش رو گرفت... بوسه ای روی دست پرنسس مقابلش کاشت و لبخند زیبایی تحویل لیندا داد
جیهوپ « میخوام حداقل این چند ساعت مهم زندگیت شاد باشی... نمیخوام با خودخواهی روز رویاییتو خراب کنم ...
لیندا « متعجب به ولیعهد خیره شده بودم... لبخند زیباش... برخوردش... اینا اون چیزی نبود که دیشب راجبش صحبت کرد... شاید دلش به حالم سوخته... حداقل میتونستم این چند ساعت از چهره واقعی ولیعهد لذت ببرم... کنجکاوانه اطرافم رو بوییدم... بوی شیرین انبه به مشامم رسید... پس این رایحه ولیعهده؟ مثل خودشون شیرین و آرامش بخش...
راوی « منجم بزرگ کاخ روی سکو اومد و طومار بزرگی که در دست داشت قرائت کرد..... یه سری تعهد از طرف مردم و برعکس امپراطور و ملکه به مردم... در آخر جیهوپ جلو رفت و روی صندلی مخصوص امپراطور نشست ... وظیفه ملکه بود که تاج رو روی سر امپراطور بزاره....
لیندا « در حالی که اطرافمون پر از شکوفه های گیلاس بود تاج رو برداشتم و روی سر امپراطور قرار دادم... همزمان با این کار من زمزمه شادی مردم بلند شد.... ولیعهد من که الان امپراطور شده بود لبخند زیبایی زد و برای مردم دست تکون داد ... اگه ازم میپرسیدن لبخنداشون رو به چی تشبیه میکنی یقینا جوابم پرتو های خورشید بود... همون قدر گرمابخش و نورانی...
راوی « بعد از اجرای تمام مراسمات و قرار دادن تاج ملکه روی سر لیندا نوبت آخرین مراسم یعنی مارک کردن رسید .. .
راوی « 🦦خب سلام به روی ماهتون ... شاید بعضی ها ندونن این مارک چیه... مارک یا همون نشان کردن که قابلیت گرگینه ای که برای نشون دادن مالکیت و عشق و احساس امنیت انجام میدن ... خب با مارک کردن رایحه اشون ترکیب میشه و بقیه گرگینه ها نزدیک گرگینه ای که مارک شده نمیشن...
لیندا « با اعلام مراسم مارک جیهوپ سمت صندوقچه ای رفت که اسم جفتش توی اون نوشته شده و باید برای باز کردنتش از چاقوی مخصوصی استفاده کنه و کمی از خونش رو روی قفل بریزه...
نکته « این برای اینه که ملکه قلابی نیارن🗿🤲
راوی « جیهوپ صندوقچه رو باز کرد و اسم لیندا رو نشون حاضرین داد .... سخترین قسمت برای جفتشون مارک کردن جلوی این همه ادم بود ... جیهوپ به طرف لیندا رفت و دستش رو گرفت
جیهوپ « بعد از پایان مراسم همون ولیعهد بداخلاقی میشم که دیشب باهاش ملاقات کردی.. اما نمیخواستم این روز رو برات جهنم کنم ....
لیندا « بله میدونم و ممنونم....
🥲💕🦦اگه بد شده ببخشید
۶۴.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.