فیک کوک ( عشق مافیا) پارت ۳۵
از زبان ا/ت
گفتم : تو نمیتونی کاری باهاش کنی بابا
گفت : پس که اینطور توی محل عروسی بمب جا گذاری کردم نه تنها جونگ کوک بلکه بقیه مهمونا هم میرن هوا
گفتم : چی... چطوری
گوشیش رو نشون داد که داشت برای ترکیدن بمب ثانیه شماری میکرد گفتم : خنثی کنش گفت : باید با من برگردی خونه بعد خنثی کنمش
گفتم : اما....
الان فقط جونه جونگ کوک نیست جونه کلی آدمه که توی این عروسی هستن
گفتم : ب.... باشه میام گفت : دستم رو گرفت و با خودش داشت میبردم که صدای شلیک ماشین گلوله اومد
برگشتم پشت دیدم جونگ کوک با تهیونگ از ماشین پیاده شدن... خوشحالم که باهم همکاری میکنن
جونگ کوک اومد و گفت........
گفتم : تو نمیتونی کاری باهاش کنی بابا
گفت : پس که اینطور توی محل عروسی بمب جا گذاری کردم نه تنها جونگ کوک بلکه بقیه مهمونا هم میرن هوا
گفتم : چی... چطوری
گوشیش رو نشون داد که داشت برای ترکیدن بمب ثانیه شماری میکرد گفتم : خنثی کنش گفت : باید با من برگردی خونه بعد خنثی کنمش
گفتم : اما....
الان فقط جونه جونگ کوک نیست جونه کلی آدمه که توی این عروسی هستن
گفتم : ب.... باشه میام گفت : دستم رو گرفت و با خودش داشت میبردم که صدای شلیک ماشین گلوله اومد
برگشتم پشت دیدم جونگ کوک با تهیونگ از ماشین پیاده شدن... خوشحالم که باهم همکاری میکنن
جونگ کوک اومد و گفت........
۱۸۷.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.