سوکونا
_ تا صبح می خوای بگو من نمیام
# باشه وقتی من مردم اونوقت میفهمی دروغ گفتم یا حقیقت
_ من که گفتم نمیام
_ بابا
_ صدایی ازش نیومد ولی یه صدایی از پنجره میومد
# سوکونا اینجا نبود و الان نمی دونم ساکورا داره چیکار میکنه
به غیر از بازی ... یکم نگرانش شدم
_ پنجره رو باز کردم دیدم چیزی نیست پنجره بستم
_ خب حالا نوبت کرم ریزی منه
_ بابااااااااااااااااااااااااااا
_ اخخخخخخخخخخخ
# نمی دونستم داره فیلم بازی میکنه یا نه
_ بابا کمکککککککککککککککککک .... باور کن این بازی نیست
_ ازت خواهش_____
# چیشد
_ دهن خودمو نگه داشتم و رفتم تو کابینت قایم شدم که وقتی اوند بترسونمش
# کجایی بچه ؟ ... ساکورا
_ تا اومد تو آشپزخونه از پشت پریدم روش
# یا خدااااااا .. چرا کرم میریزی بچه ... فکر کردم بلایی سرت اومده
_ یک هیچ به نفع من ..
# دور بعدی دارم برات
_ چند بار موبایل بابا صدا خورد ولی من اهمیتی ندادم
_ یه ربعی بود که بابا هیچ صدایی ازش نیومد
_ که در بالکن با فشار زیادی باز شد
_ بخاطر باد بود
_ درو بستم ... برگشتم که برم تو آشپزخونه حس کردم دست یه نفر رو شونمه
_ خیلی ترسیدم....
_ با ترس برگشتم ... دیدم باباست..
# بچه قیافت خیلی باحال بوددددددددد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
_ سکته زدم ... برقا اومد
# بازی خوبی بود
_ یک یک
# این چه وضعشه
+ دوباره برقا رفت
_ بابا رفت رو مبل نشست منم رفتم اتاقم با اینکه تاریک بود می خواستم یه چراغ قوه پیدا کنم
_ سرم رو برگردوندم دو تا چشم قرمز دیدم
_ تا خواستم جیغ بکشم جلوی دهنم رو گرفت
£ پس دختر ساتورو گوجو تویی ؟
£ ترسیدی نه ؟
_ داشتم سکته میکردم
_ یکم که به قیافش توجه کردم دیدم عمو یوجیه
_ این ... این سوکوناست... من تا حالا سوکونا رو از نزدیک ندیده بودم
£ خیلی ترسیدی جغله... ولی به نظر من خوشمزه میای
_ بیشتر ترسیدم ... دستشو گذاشت رو گردنم و گفت : شاید اول از اونجا شروع کردم
_ درسته که نمی تونستم جیغ بزنم ولی میتونستم دست و پا بزنم
لیوان رو میزم رو انداختم پایین و شکست
# ساکورا ... صدای چی بود
_ بیشتر دست و پا زدم
£ دختره کثافت چرا سرو صدا میکنی
_ یهو ولم کردم و افتادم رو خورده های لیوان
_ از درد زیاد ناله بلندی کردم
_ برقا اومد انگار برقا بخاطر اون رفته بود
# ساکورا برقا اومد راستی صدای چی ____
# ساکورا .... چه بلایی سرت اومد
#آروم بلندش کردم و یه تیکه بزرگ شیشه رو از تو دستش در آوردم
_ ای ریزی گفتم ..اشکم در اومده بود
# چیشد ... نگو که بخاطر بازی این بلا رو سر خودت اوردی
÷ سنسه... ساکورا سان من واقعا متاسفم تمام تلاشم رو کردم که کنترلش کنم
÷ من واقعا متاسفم گوجو سنسه
# یوجی چه اتفاقی افتاده؟
_ سوکونا
نظرتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟😚😚😚
# باشه وقتی من مردم اونوقت میفهمی دروغ گفتم یا حقیقت
_ من که گفتم نمیام
_ بابا
_ صدایی ازش نیومد ولی یه صدایی از پنجره میومد
# سوکونا اینجا نبود و الان نمی دونم ساکورا داره چیکار میکنه
به غیر از بازی ... یکم نگرانش شدم
_ پنجره رو باز کردم دیدم چیزی نیست پنجره بستم
_ خب حالا نوبت کرم ریزی منه
_ بابااااااااااااااااااااااااااا
_ اخخخخخخخخخخخ
# نمی دونستم داره فیلم بازی میکنه یا نه
_ بابا کمکککککککککککککککککک .... باور کن این بازی نیست
_ ازت خواهش_____
# چیشد
_ دهن خودمو نگه داشتم و رفتم تو کابینت قایم شدم که وقتی اوند بترسونمش
# کجایی بچه ؟ ... ساکورا
_ تا اومد تو آشپزخونه از پشت پریدم روش
# یا خدااااااا .. چرا کرم میریزی بچه ... فکر کردم بلایی سرت اومده
_ یک هیچ به نفع من ..
# دور بعدی دارم برات
_ چند بار موبایل بابا صدا خورد ولی من اهمیتی ندادم
_ یه ربعی بود که بابا هیچ صدایی ازش نیومد
_ که در بالکن با فشار زیادی باز شد
_ بخاطر باد بود
_ درو بستم ... برگشتم که برم تو آشپزخونه حس کردم دست یه نفر رو شونمه
_ خیلی ترسیدم....
_ با ترس برگشتم ... دیدم باباست..
# بچه قیافت خیلی باحال بوددددددددد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
_ سکته زدم ... برقا اومد
# بازی خوبی بود
_ یک یک
# این چه وضعشه
+ دوباره برقا رفت
_ بابا رفت رو مبل نشست منم رفتم اتاقم با اینکه تاریک بود می خواستم یه چراغ قوه پیدا کنم
_ سرم رو برگردوندم دو تا چشم قرمز دیدم
_ تا خواستم جیغ بکشم جلوی دهنم رو گرفت
£ پس دختر ساتورو گوجو تویی ؟
£ ترسیدی نه ؟
_ داشتم سکته میکردم
_ یکم که به قیافش توجه کردم دیدم عمو یوجیه
_ این ... این سوکوناست... من تا حالا سوکونا رو از نزدیک ندیده بودم
£ خیلی ترسیدی جغله... ولی به نظر من خوشمزه میای
_ بیشتر ترسیدم ... دستشو گذاشت رو گردنم و گفت : شاید اول از اونجا شروع کردم
_ درسته که نمی تونستم جیغ بزنم ولی میتونستم دست و پا بزنم
لیوان رو میزم رو انداختم پایین و شکست
# ساکورا ... صدای چی بود
_ بیشتر دست و پا زدم
£ دختره کثافت چرا سرو صدا میکنی
_ یهو ولم کردم و افتادم رو خورده های لیوان
_ از درد زیاد ناله بلندی کردم
_ برقا اومد انگار برقا بخاطر اون رفته بود
# ساکورا برقا اومد راستی صدای چی ____
# ساکورا .... چه بلایی سرت اومد
#آروم بلندش کردم و یه تیکه بزرگ شیشه رو از تو دستش در آوردم
_ ای ریزی گفتم ..اشکم در اومده بود
# چیشد ... نگو که بخاطر بازی این بلا رو سر خودت اوردی
÷ سنسه... ساکورا سان من واقعا متاسفم تمام تلاشم رو کردم که کنترلش کنم
÷ من واقعا متاسفم گوجو سنسه
# یوجی چه اتفاقی افتاده؟
_ سوکونا
نظرتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟😚😚😚
۹۵۶
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.