/عشق بعد رنج/
part:3
جیمین :
رفتم تو و داد بی داد کردم (علامت جیمین ج)
ج:خواهرم کجاست
اومد
کوک:خواهرت کیه
ج: ا.ت ...اون قلبش ضعیفه نمیتونه کار کنه من براتون کار میکنم اونو ولش کنید
کوک:عمرا
ا.ت:
با صدای داد بیدار شدم صدای جیمین بود به زور رفتم پایین منو دید خواست بیاد سمتم که کوک جلوش رو گرفت
کوک:برا چی اومدی برو بالا
ج:چ..چرا زدیش
کوک:چون پرو بازی در آورد
ج:خواهش می کنم بزار اون بره
کوک:گفتم که عمرا ا.ت برو بالا
داشتم میرفتم که چشمام دوباره سیاهی رفت
کوک:
گفتم داداشش رو ببرن رفتم دنبال ا.ت دیدم دوباره بیهوش شده جین اومد و دوباره وضعیتش رو چک کرد و یه سرم بهش زد و رفت منم رفتم تا به کارام برسم
ا.ت:
بیدار شدم سرم توی دستم رو کشیدم خون میومد رفتم پایین اجوما تا منو دید جیغ زد که کوک اومد تا منو دید عصبانی اومد و جلوی خون رو گرفت منو برد تو اتاقم و زخمم رو پانسمان کرد و درو قفل کرد رفت
ولی من باید فرار میکردم که چشمم به پنجره خورد ارتفاعش کمه میتونم بپرم سه...دو...یک اخ پام فکر کنم شکست یکی از نگهبانا اومد و منو دوباره برگردوند به اتاقم و رفت اتاق کوک اخ اخ الان منتظر کوک با صورت عصبانی بودم
کوک:وای خدا این دختره چشه اون از سرم اینم از پریدنش به جین زنگ زدم و بعد رفتم اتاق ا.ت روی تخت نشسته بود و به پنجره خیره شده بود سرش داد زدم
کوک:چته تو(داد)
ا.ت:میخوام از اینجا برم (گریه)
کوک:تو هیجا نمیری (داد)
جین میرسه
€:خانم کوچولو دردسر ساز شدیا آنقدر شیطنت نکن برا قلبت خوب نیست عا راستی من جین هستم
ا.ت:منم ا.تم باشه
جین:کوک پاش مویی برداشته
کوک:آه...ا.ت چرا پریدی
ا.ت:چون میخوام برم
کوک:گفتم تو جایی نمیری
ا.ت:آخ(قلبش تیر میکشه)
کوک:خوبی
ا.ت:نه قلبم درد میکنه
که جین یه قرص به ا.ت میده تا ارومش کنه
ا.ت بعد خوردن قرص میخوابه
€:مراقب خانم کوچولو باش
کوک:جیننننن
€:باشه بابا حرص نخور یکم غذا بخور
کوک:یا الان میری بیرون یا جنارت میره
€:اوکی خداحافظ
کوک:خداحافظ
رفتم تو اتاقم و شروع به کار کردم....
جیمین :
رفتم تو و داد بی داد کردم (علامت جیمین ج)
ج:خواهرم کجاست
اومد
کوک:خواهرت کیه
ج: ا.ت ...اون قلبش ضعیفه نمیتونه کار کنه من براتون کار میکنم اونو ولش کنید
کوک:عمرا
ا.ت:
با صدای داد بیدار شدم صدای جیمین بود به زور رفتم پایین منو دید خواست بیاد سمتم که کوک جلوش رو گرفت
کوک:برا چی اومدی برو بالا
ج:چ..چرا زدیش
کوک:چون پرو بازی در آورد
ج:خواهش می کنم بزار اون بره
کوک:گفتم که عمرا ا.ت برو بالا
داشتم میرفتم که چشمام دوباره سیاهی رفت
کوک:
گفتم داداشش رو ببرن رفتم دنبال ا.ت دیدم دوباره بیهوش شده جین اومد و دوباره وضعیتش رو چک کرد و یه سرم بهش زد و رفت منم رفتم تا به کارام برسم
ا.ت:
بیدار شدم سرم توی دستم رو کشیدم خون میومد رفتم پایین اجوما تا منو دید جیغ زد که کوک اومد تا منو دید عصبانی اومد و جلوی خون رو گرفت منو برد تو اتاقم و زخمم رو پانسمان کرد و درو قفل کرد رفت
ولی من باید فرار میکردم که چشمم به پنجره خورد ارتفاعش کمه میتونم بپرم سه...دو...یک اخ پام فکر کنم شکست یکی از نگهبانا اومد و منو دوباره برگردوند به اتاقم و رفت اتاق کوک اخ اخ الان منتظر کوک با صورت عصبانی بودم
کوک:وای خدا این دختره چشه اون از سرم اینم از پریدنش به جین زنگ زدم و بعد رفتم اتاق ا.ت روی تخت نشسته بود و به پنجره خیره شده بود سرش داد زدم
کوک:چته تو(داد)
ا.ت:میخوام از اینجا برم (گریه)
کوک:تو هیجا نمیری (داد)
جین میرسه
€:خانم کوچولو دردسر ساز شدیا آنقدر شیطنت نکن برا قلبت خوب نیست عا راستی من جین هستم
ا.ت:منم ا.تم باشه
جین:کوک پاش مویی برداشته
کوک:آه...ا.ت چرا پریدی
ا.ت:چون میخوام برم
کوک:گفتم تو جایی نمیری
ا.ت:آخ(قلبش تیر میکشه)
کوک:خوبی
ا.ت:نه قلبم درد میکنه
که جین یه قرص به ا.ت میده تا ارومش کنه
ا.ت بعد خوردن قرص میخوابه
€:مراقب خانم کوچولو باش
کوک:جیننننن
€:باشه بابا حرص نخور یکم غذا بخور
کوک:یا الان میری بیرون یا جنارت میره
€:اوکی خداحافظ
کوک:خداحافظ
رفتم تو اتاقم و شروع به کار کردم....
۲.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.