عشق قدیمی باز گشت
عشق قدیمی باز گشت
پارت ۱
یوشی : وای تابستون تموم شد و قراره فردا بریم مدرسه (با ذوق)
نگاهی بهم کرد و سرش رو کج کرد
یوشی: به نظرت تو ی کلاس مون کی میتونه باشه امیدوارم پسرای خوشتی پی داشته باشه. ات... ات... باتو بودن به چی فکر میکنی؟؟ اهه نکنه هنوزم تو فکر اون پسری اهم. ات ات
با داد و بیداد یوشی از فکر بیرون امد.
ات: چی چی میگی .
یوشی با چهره عصبانی بهم نگاه کرد.
ات: خیله خوب ناراحت نباش با بریم برای اخرین بار در روز تابستون نوشیدنی بزنیم همم نظرت.
اخماشو باز کرد و گفت
یوشی :باشه(با خوشحالی)
دستمو گرفت و تا کافه ی که دو کوچه اون ور تر بود دویدیم.
اه داشت یادم میرفت خودمو معرفی کنم
اسم من ات است و ۱۶ سالمه و امروز روز اخر تابستونه و فردا قراره بریم مدرسه.
یوشی دوست صمیمی منه که از بچگی باهم دوست بودیم.
رفتیم و روی یک میره دو نفره نشستیم.
گارسون :چی میل دارین.
بهم نگاهی مردیم و هردو با هم گفتیم.
یوشی : قهوه
ات:قهوه
و بعد زدیم زیر خنده.
گارسون :و همراهش ...
ات: کیک شکلاتی لطفا
گارسون : حتما
یوشی : به نظرت فردا روز خوبی.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم.
ات: اگر تو باشی عالی میشه
و بعد خندیدم . گارسون سفارشات رو اورد و شروع کردیم به خوردن.
وقتی خوردنمون تموم شد هر کدوم به سمت خونش حرکت کرد.
در راه به این فکر بودم که شاید اون پسر تو کلاس دهم هم توی کلاس ما باشه اخه من وقتی که کلاس دهم بودم تو کلاسمون یک پسر خوش تیپی بود که همه ی دخترا عاشقش بودن خوب این منتقی یه که منم روش کراش داشته باشم.
همینطور توی این فکرا بودم که رسیدم خونه لباسامو عوض کرد و رفتم تو تخت خواب و از ذوق فردا خوابم برد.
پارت ۱
یوشی : وای تابستون تموم شد و قراره فردا بریم مدرسه (با ذوق)
نگاهی بهم کرد و سرش رو کج کرد
یوشی: به نظرت تو ی کلاس مون کی میتونه باشه امیدوارم پسرای خوشتی پی داشته باشه. ات... ات... باتو بودن به چی فکر میکنی؟؟ اهه نکنه هنوزم تو فکر اون پسری اهم. ات ات
با داد و بیداد یوشی از فکر بیرون امد.
ات: چی چی میگی .
یوشی با چهره عصبانی بهم نگاه کرد.
ات: خیله خوب ناراحت نباش با بریم برای اخرین بار در روز تابستون نوشیدنی بزنیم همم نظرت.
اخماشو باز کرد و گفت
یوشی :باشه(با خوشحالی)
دستمو گرفت و تا کافه ی که دو کوچه اون ور تر بود دویدیم.
اه داشت یادم میرفت خودمو معرفی کنم
اسم من ات است و ۱۶ سالمه و امروز روز اخر تابستونه و فردا قراره بریم مدرسه.
یوشی دوست صمیمی منه که از بچگی باهم دوست بودیم.
رفتیم و روی یک میره دو نفره نشستیم.
گارسون :چی میل دارین.
بهم نگاهی مردیم و هردو با هم گفتیم.
یوشی : قهوه
ات:قهوه
و بعد زدیم زیر خنده.
گارسون :و همراهش ...
ات: کیک شکلاتی لطفا
گارسون : حتما
یوشی : به نظرت فردا روز خوبی.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم.
ات: اگر تو باشی عالی میشه
و بعد خندیدم . گارسون سفارشات رو اورد و شروع کردیم به خوردن.
وقتی خوردنمون تموم شد هر کدوم به سمت خونش حرکت کرد.
در راه به این فکر بودم که شاید اون پسر تو کلاس دهم هم توی کلاس ما باشه اخه من وقتی که کلاس دهم بودم تو کلاسمون یک پسر خوش تیپی بود که همه ی دخترا عاشقش بودن خوب این منتقی یه که منم روش کراش داشته باشم.
همینطور توی این فکرا بودم که رسیدم خونه لباسامو عوض کرد و رفتم تو تخت خواب و از ذوق فردا خوابم برد.
۸۲۹
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.