پارت۲۴فیک:جرقه عشق
همین طور میرفتیم ومن خیلی دلم میخاس که بدونم کوک داره منو کجا میبره
تو فکربودم که با صدای کوک که به راننده گف نگه دار ،به خودم اومدم
_رسیدیم؟
+آره
پیاده شدم وهمراه کوک رفتیم داخل
_وایییییی خدای من چه لباس های خوشگلی اینجاس
+برو هرکدوم رو که میخای بردار و پرو کن
_باش
وای خدا خیلی قشنگن همشون،همیشه دوس داشتم همچین لباسایی داشته باشم ،الان به لطف کوک میتونم بدون نگا کردن به قیمتشون بردارم
یه گوشه ایستاده بودم وداشتم ات رو نگا میکردم
خخخخخخ خیلی کیوت شده،معلومه خیلی خوشحال شده
_خوب من اینارو ورداشتم
+باش برو پرو کن یکی یکی
_باش
ات رف پرو کنه لباس هارو ومن روی یه صندلی نشستم ومنتظرش موندم
بعد چند دقیقه:
_خوب چطور شدم
+واوووو عین یه فرشته شدی،خیلی بهت میاد
_ممنون برم اون یکی هارو هم بپوشم
+باش
ات یکی یکی میپوشید ومن هم نظر میدادم
بلاخره بعد چن دقیقه تموم شد
_وای خدا بلاخره تموم شد
+خسته شدی؟
_یکم
+اوخیییی تنبل کی بودی تو
_هی من تنبل نیستم فهمیدی؟
+خخخخخ باش نیستی
_بریم حساب کنیم؟
+نه هنوز مونده
_چی مونده؟من که لباس هارو انتخاب کردم
+آره ولی لباس زیر ورنداشتی؟هگوز اصل کاریا مونده
_خخخخخخخ حواست به همه چیز هستا
+آره،برو انتخاب کن
_باش
+فقط یادت باشه لباس زیر مشکی هم ورداری،آخه من خیلی دوس دارم
_خخخخخخخ باش،از دست تو
چن دقیقه بعد:
_خوب برداشتم
+خوبه،بریم پرداخت کنیم پولشون رو
بعداز اینکه پول خریدامون رو حساب کردم اومدیم بیرون
رفتیم سمت ماشین ولباس هارو تو ماشین گذاشتیم وخودمون هم نشستیم
+خوب حرکت کن
/چشم
+خوب عزیزم بگو کجا بریم؟
_من بگم؟
+آره
_خوب اوممممم بریم بستنی بخوریم
+باش
+برو سمت بستنی فروشی
/بله ارباب
رفتیم سمت بستنی فروشی ورسیدیم ومنو کوک پیاده شدیم کوک ازم پرسید چه بستنی بگیره ومنم گفتم شکلاتی
من جلوی بستنی فروشی موندم وکوک رف تا بستنی بگیره
داشتم اطراف رو نگا میکردم که یهو چشمم به لباس عروس هایی افتاد که پشت ویترین بودن
رفتم واز پشت شیشه نگاشون کردم
وای خدا خیلی خوشگلن،همیشه دوس داشتم یه لباس عروس بلند روز عروسیم بپوشم،ولی چی فکرمیکردم وچی شد
دوتا بستنی شکلاتی گرفتم واومدم بیرون ولی ات اونجا نبود نگاهمو چرخوندم به اطراف ودیدمش
داشت به لباس های عروس نگا میکرد،حتما خیلی دوس داره بپوشه
آروم رفتم سمتش
+کدوم رو دوس داری؟
_ها،چی؟اومدی؟
+کدوم رو دوس داری؟
_چی؟
+کدوم لباس عروس رو دوس داری؟
_خوب اون یکی که اون پشته وبلنده،ولی چرا پرسیدی؟
+خوب میخاستم ببینم روز عروسیمون کدوم رو برات بگیرم
_چی؟عروسیمون؟
+آره مگه چیه؟
_خوب من هنوز باورم نشده کوک ،راستش شوکه شدم
+چرا؟
_خوب تو واقعا منو دوس داری؟
+آره واقعا دوست دارم واولین دختری هستی که ملکه دلم شدی ومن عاشقتم
کوک آروم اومد جلو وبعد لباش رو گذاش رو لبام
_هییییی
حلش دادم به عقب
+چیکار میکنی؟
_خجالت بکش همه دارن نگامون میکنن
+خوب نگا بکنن مگه مال من نیستی،بزار همه بدونن،اصلا بزار دادبزنم تا همه بفهمن
_نههههه خواهش میکنم داد نزن همینطوری خوبه
+خخخخ باش،حالا تو بگو دوسم داری؟
_نه من دوست ندارم
+چی؟
_آره من دوست ندارم بلکه عاشقتم خخخخخ
+خخخخخ ترسوندی منو،وای حواسمون پرت شد بستنی ها آب شدن،وایسا برم یکی دیگه بگیرم
_باش
کوک رف ودوتا بستنی شکلاتی دیگه گرف وبعداز خوردن بستنی ها رفتیم تو ماشین وحرکت کردیم وبه چن مرکز خرید دیگه هم رفتیم وکوک هم برا خودش به انتخاب من چن دست لباس خریدوبعد نشستیم تو ماشین وسمت عمارت راه افتادیم.....
.
.
.دوستان ببخشید که دیر شد
لطفا بیشتر حمایت کنید تا زودتر پارت بعدیوبزارم😘
تو فکربودم که با صدای کوک که به راننده گف نگه دار ،به خودم اومدم
_رسیدیم؟
+آره
پیاده شدم وهمراه کوک رفتیم داخل
_وایییییی خدای من چه لباس های خوشگلی اینجاس
+برو هرکدوم رو که میخای بردار و پرو کن
_باش
وای خدا خیلی قشنگن همشون،همیشه دوس داشتم همچین لباسایی داشته باشم ،الان به لطف کوک میتونم بدون نگا کردن به قیمتشون بردارم
یه گوشه ایستاده بودم وداشتم ات رو نگا میکردم
خخخخخخ خیلی کیوت شده،معلومه خیلی خوشحال شده
_خوب من اینارو ورداشتم
+باش برو پرو کن یکی یکی
_باش
ات رف پرو کنه لباس هارو ومن روی یه صندلی نشستم ومنتظرش موندم
بعد چند دقیقه:
_خوب چطور شدم
+واوووو عین یه فرشته شدی،خیلی بهت میاد
_ممنون برم اون یکی هارو هم بپوشم
+باش
ات یکی یکی میپوشید ومن هم نظر میدادم
بلاخره بعد چن دقیقه تموم شد
_وای خدا بلاخره تموم شد
+خسته شدی؟
_یکم
+اوخیییی تنبل کی بودی تو
_هی من تنبل نیستم فهمیدی؟
+خخخخخ باش نیستی
_بریم حساب کنیم؟
+نه هنوز مونده
_چی مونده؟من که لباس هارو انتخاب کردم
+آره ولی لباس زیر ورنداشتی؟هگوز اصل کاریا مونده
_خخخخخخخ حواست به همه چیز هستا
+آره،برو انتخاب کن
_باش
+فقط یادت باشه لباس زیر مشکی هم ورداری،آخه من خیلی دوس دارم
_خخخخخخخ باش،از دست تو
چن دقیقه بعد:
_خوب برداشتم
+خوبه،بریم پرداخت کنیم پولشون رو
بعداز اینکه پول خریدامون رو حساب کردم اومدیم بیرون
رفتیم سمت ماشین ولباس هارو تو ماشین گذاشتیم وخودمون هم نشستیم
+خوب حرکت کن
/چشم
+خوب عزیزم بگو کجا بریم؟
_من بگم؟
+آره
_خوب اوممممم بریم بستنی بخوریم
+باش
+برو سمت بستنی فروشی
/بله ارباب
رفتیم سمت بستنی فروشی ورسیدیم ومنو کوک پیاده شدیم کوک ازم پرسید چه بستنی بگیره ومنم گفتم شکلاتی
من جلوی بستنی فروشی موندم وکوک رف تا بستنی بگیره
داشتم اطراف رو نگا میکردم که یهو چشمم به لباس عروس هایی افتاد که پشت ویترین بودن
رفتم واز پشت شیشه نگاشون کردم
وای خدا خیلی خوشگلن،همیشه دوس داشتم یه لباس عروس بلند روز عروسیم بپوشم،ولی چی فکرمیکردم وچی شد
دوتا بستنی شکلاتی گرفتم واومدم بیرون ولی ات اونجا نبود نگاهمو چرخوندم به اطراف ودیدمش
داشت به لباس های عروس نگا میکرد،حتما خیلی دوس داره بپوشه
آروم رفتم سمتش
+کدوم رو دوس داری؟
_ها،چی؟اومدی؟
+کدوم رو دوس داری؟
_چی؟
+کدوم لباس عروس رو دوس داری؟
_خوب اون یکی که اون پشته وبلنده،ولی چرا پرسیدی؟
+خوب میخاستم ببینم روز عروسیمون کدوم رو برات بگیرم
_چی؟عروسیمون؟
+آره مگه چیه؟
_خوب من هنوز باورم نشده کوک ،راستش شوکه شدم
+چرا؟
_خوب تو واقعا منو دوس داری؟
+آره واقعا دوست دارم واولین دختری هستی که ملکه دلم شدی ومن عاشقتم
کوک آروم اومد جلو وبعد لباش رو گذاش رو لبام
_هییییی
حلش دادم به عقب
+چیکار میکنی؟
_خجالت بکش همه دارن نگامون میکنن
+خوب نگا بکنن مگه مال من نیستی،بزار همه بدونن،اصلا بزار دادبزنم تا همه بفهمن
_نههههه خواهش میکنم داد نزن همینطوری خوبه
+خخخخ باش،حالا تو بگو دوسم داری؟
_نه من دوست ندارم
+چی؟
_آره من دوست ندارم بلکه عاشقتم خخخخخ
+خخخخخ ترسوندی منو،وای حواسمون پرت شد بستنی ها آب شدن،وایسا برم یکی دیگه بگیرم
_باش
کوک رف ودوتا بستنی شکلاتی دیگه گرف وبعداز خوردن بستنی ها رفتیم تو ماشین وحرکت کردیم وبه چن مرکز خرید دیگه هم رفتیم وکوک هم برا خودش به انتخاب من چن دست لباس خریدوبعد نشستیم تو ماشین وسمت عمارت راه افتادیم.....
.
.
.دوستان ببخشید که دیر شد
لطفا بیشتر حمایت کنید تا زودتر پارت بعدیوبزارم😘
۴.۹k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.