پارت ششم گزارش عشق
یونگی : کمک خواستی صدام کن
ا،ت : ممنونم
داشتم سعی میکردم چسب ها روبزنم روی زخم پشتم که یه یونگی اومد داخل اتاق بدون هیچ حرفی اومد چسب رو ازم گرفت و چسبوند به رخم هام
ا،ت : ممنونم
یونگی : حموم کردی بیا باند هات رو عوض کن
ا،ت : باشه
دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون بوی غذا توی خونه پیچیده بود کارام رو کردم
یونگی : بزار من عوضش کنم
خیلی با آرامش کار انجام می داد چسب ها رو خیلی اروم روی زخم میذاشت اخلاقش کاملا برعکس اون چیزی بود نشون میداد و بقیه ازش حرف میزدن
ا،ت : یه لحظه بلند نشو بشین
یونگی : هوم ؟
ا،ت : یونگی تو چرا انقدر به من محبت میکنی؟
یونگی : تو به خاطر من آسیب دیدی باید این کار رو انجام بدم درد داری ؟
ا،ت : نه فقط میکشی درد داره
یونگی : لباست رو عوض کن بیا غذاا بخوریم مهمون دارم سرد میشه
لباسم روتنم کردم رفتم پایین خدمتکار ها میز بزرگی چیده بودن اروم داشتم میرفتم پایین که پاهام سوزش گرفت و نزدیک بود با سر برم تو زمین اروم رفتم نشستم روی صندلی کف پاهام آتیش گرفته بود نفس عمیق کشیدم گذاشتمشون روی زمین
یونگی : خوبی ؟ میخوای برگردی تو اتاقت ؟
ا،ت : نه خوبم اگه میشه بمونم
یونگی : اگه خوبی بشین کنارمون
شروع کردم به غذاخوردن وساکت یه گوشه نشستم
تا یونگی معامله اش رو انجام بده
مینهو: فکر کنم یونگی یادش رفت مارو بهم معرفی کنه خانم من مین هو هستم رئیس کارخونه
ا،ت:ا،تهستم مدیرمالی شرکت آقای مین از آشناییتون
خوشبتم امیدوارم بتونید شراکت خوبی داشته باشید
مینهو : همچنین خانم
بلند شد که بره نمیتونستم رو پاهام با ایستم داشتم می افتادم که از پشت محکمگرفتم بعد از رفتنش خودم رو پرت کردم رو صندلی
یونگی : مدیر مالی ؟
ا،ت : الان میگفتم حسابدار نمیگفت حساب دار با سر تو معامله چیکار میکنه ؟
یونگی : دقیقا مقامی که میخواستم بهت بدم رو جلو جلو پیش بینی کردی شما از همین لحظه مدیر مالی هستید.
ا،ت : یاااا یونگی حسابداری چی ؟
یونگی : حسابدار جور میشه
ا،ت : ممنونم
داشتم سعی میکردم چسب ها روبزنم روی زخم پشتم که یه یونگی اومد داخل اتاق بدون هیچ حرفی اومد چسب رو ازم گرفت و چسبوند به رخم هام
ا،ت : ممنونم
یونگی : حموم کردی بیا باند هات رو عوض کن
ا،ت : باشه
دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون بوی غذا توی خونه پیچیده بود کارام رو کردم
یونگی : بزار من عوضش کنم
خیلی با آرامش کار انجام می داد چسب ها رو خیلی اروم روی زخم میذاشت اخلاقش کاملا برعکس اون چیزی بود نشون میداد و بقیه ازش حرف میزدن
ا،ت : یه لحظه بلند نشو بشین
یونگی : هوم ؟
ا،ت : یونگی تو چرا انقدر به من محبت میکنی؟
یونگی : تو به خاطر من آسیب دیدی باید این کار رو انجام بدم درد داری ؟
ا،ت : نه فقط میکشی درد داره
یونگی : لباست رو عوض کن بیا غذاا بخوریم مهمون دارم سرد میشه
لباسم روتنم کردم رفتم پایین خدمتکار ها میز بزرگی چیده بودن اروم داشتم میرفتم پایین که پاهام سوزش گرفت و نزدیک بود با سر برم تو زمین اروم رفتم نشستم روی صندلی کف پاهام آتیش گرفته بود نفس عمیق کشیدم گذاشتمشون روی زمین
یونگی : خوبی ؟ میخوای برگردی تو اتاقت ؟
ا،ت : نه خوبم اگه میشه بمونم
یونگی : اگه خوبی بشین کنارمون
شروع کردم به غذاخوردن وساکت یه گوشه نشستم
تا یونگی معامله اش رو انجام بده
مینهو: فکر کنم یونگی یادش رفت مارو بهم معرفی کنه خانم من مین هو هستم رئیس کارخونه
ا،ت:ا،تهستم مدیرمالی شرکت آقای مین از آشناییتون
خوشبتم امیدوارم بتونید شراکت خوبی داشته باشید
مینهو : همچنین خانم
بلند شد که بره نمیتونستم رو پاهام با ایستم داشتم می افتادم که از پشت محکمگرفتم بعد از رفتنش خودم رو پرت کردم رو صندلی
یونگی : مدیر مالی ؟
ا،ت : الان میگفتم حسابدار نمیگفت حساب دار با سر تو معامله چیکار میکنه ؟
یونگی : دقیقا مقامی که میخواستم بهت بدم رو جلو جلو پیش بینی کردی شما از همین لحظه مدیر مالی هستید.
ا،ت : یاااا یونگی حسابداری چی ؟
یونگی : حسابدار جور میشه
۲۷.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.