بازی

_ بابام حالش خیلی خوب ... ولی خب هنوزم بعضی اوقات پاش یکم درد میگرفت
_ صبح بخیر بابا
# صبح بخیر ساکورا بیا بشین سر میز صبحانه رو حاضر کردم
_ ممنون
# امروز با من میای بریم جوجوتسو؟
_ اره میام ...
# پس برو لباستو بپوش بریم
برش زمانی جوجوتسو
_ عمو پشمک صبحتون بخیر
= صبحت بخیر بچه جون
_ عمو نون سنگگ کجاست ؟
= احتمالا تو دفترشه
_ عمو نونننننننننن سنگگگگگگگ
~ صبح بخیر کوچولو ..... چه خبر
_ خبر خاصی ندارم ...بای بای
_ از اونجایی که بابام بی نهایت داشت منم داشتم در اصل من همیشه قدرت های بابام رو داشتم ولی هیچوقت ازشون در برابر نفرين ها استفاده نکردم
_ بابا .... من میرم بازی کنم
# باشه فقط مراقب باش
_ رفتم بالا پشت‌بوم خودمو پرت کردم پایین تو لحظه آخر بینهایتمو فعال کردم
_ خیلیییییییی حال
÷ ساکورا سان داری چیکار میکنی؟
_ دارم خودمو سرگرم میکنم
÷ اها
_ تمام روز خودمو همون طوری پرت کردم
_ خودمو از پشت ساختمون پرت میکردم که بابام منو نبینه
_ چون اگه میدید کل شبو قر قر میکرد
÷ خسته نمیشی هی خودتو پرت میکنی ؟
_ نه خیلی کیف میده
# ای خدا حوصلم پوکید... برم ببینم این بچه داره چیکار میکنه
# یوجی ساکورا کجاست؟
÷ اون بالا
# کدوم با______
# بچه مگه خر شدی داری چیکار میکنی؟
_ دارم بازی می‌کنم
# آخر سر تو منو دق میدی بیا ببینم