تاریک
فیک
پارت 1
از زبان انیونگ
با دلدرد از خواب پاشدم. ساعت 3 بود و پدر هنوز خونه نیومده بود .
اون مرد کثیف هنوز نیومده بود. معلوم بود تو قمار بازیه.
رفتم پایین و یه چیزی خوردم سوار ماشین شدم و رفتم عمارت آقای جئون( پدر جونگ کوک)
من پیش اون قاتل بودن رو یاد گرفته بودم.
خدمتکار ها درو باز کردن. رفتم تو اتاقشون.
در زدم.
بیا تو
درو باز کردم و تعظیمی کردم.
گفت سلام دخترم چه خبر ؟ مشکلی پیش اومده؟
گفتم : نه فقط می خواستم بدونم من که حدود 4 ساله دارم پیش شما تعلیم می بینم آیا میتونم
توی باند شما بیام؟
با لبخند گفت :منتظر همین جمله بودم. با پدرت صحبت می کنم. از این به بعد باید توی عمارت پسرا زندگی کنی.
مبهوت گفتم :چی.. میشه تو باند باشم ولی تو خونه ی خودمون زندگی کنم. اخه شما سه تا پسر دارین.
گفت :لازم نیست نگران باشی . تو برای خودت اتاق جدا داری و می تونی در اتاقت رو هم قفل کنی.
تعظیمی کردم و رفتم بیرون. فکر بدی نبود حداقل از دست اون مرد دیوونه در امان بودم.
با صدای زنگ گوشی از خواب پاشدم. اقای جئون بود جواب دادم. گفت تا نیم ساعت دیگه خدمتکار ها میان دنبالت.
از جام پریدم سریع وسایلم و جمع کردم یه دوش گرفتم و یه لباس کیوت پوشیدم( عکسشو میزارم))
سوار ماشین که بودم.همش با خودم فکر می کردم که اگه از بودن من پیششون خوششون میاد چی میشه.
وقتی رسیدیم نفس عمیقی کشیدم و از ماشین پیاده شدم.
پارت 1
از زبان انیونگ
با دلدرد از خواب پاشدم. ساعت 3 بود و پدر هنوز خونه نیومده بود .
اون مرد کثیف هنوز نیومده بود. معلوم بود تو قمار بازیه.
رفتم پایین و یه چیزی خوردم سوار ماشین شدم و رفتم عمارت آقای جئون( پدر جونگ کوک)
من پیش اون قاتل بودن رو یاد گرفته بودم.
خدمتکار ها درو باز کردن. رفتم تو اتاقشون.
در زدم.
بیا تو
درو باز کردم و تعظیمی کردم.
گفت سلام دخترم چه خبر ؟ مشکلی پیش اومده؟
گفتم : نه فقط می خواستم بدونم من که حدود 4 ساله دارم پیش شما تعلیم می بینم آیا میتونم
توی باند شما بیام؟
با لبخند گفت :منتظر همین جمله بودم. با پدرت صحبت می کنم. از این به بعد باید توی عمارت پسرا زندگی کنی.
مبهوت گفتم :چی.. میشه تو باند باشم ولی تو خونه ی خودمون زندگی کنم. اخه شما سه تا پسر دارین.
گفت :لازم نیست نگران باشی . تو برای خودت اتاق جدا داری و می تونی در اتاقت رو هم قفل کنی.
تعظیمی کردم و رفتم بیرون. فکر بدی نبود حداقل از دست اون مرد دیوونه در امان بودم.
با صدای زنگ گوشی از خواب پاشدم. اقای جئون بود جواب دادم. گفت تا نیم ساعت دیگه خدمتکار ها میان دنبالت.
از جام پریدم سریع وسایلم و جمع کردم یه دوش گرفتم و یه لباس کیوت پوشیدم( عکسشو میزارم))
سوار ماشین که بودم.همش با خودم فکر می کردم که اگه از بودن من پیششون خوششون میاد چی میشه.
وقتی رسیدیم نفس عمیقی کشیدم و از ماشین پیاده شدم.
۲.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.