Part 21
ایرین: یونجون اومد جلو میخواست ببوستم که یهو پشت کشیده شدم یونگی منو کشید سمت خودش و یه مشت زد تو صورت یونجون که باعث شد صورتش خونی بشه میخواستم برم به یونجون کمک کنم که مچ دستمو گرفت با اعصبانیت منو دنبال خودش کشوند و برد تو ماشین منو سوار ماشین کرد و در و با شدت بست خودشم سوار شد و با سرعت حرکت کرد زبونم بند اومده نمیدونستم باید چیکار کنم انگار نمیتونستم حرف بزنم تو شک بودم بعد چند مین رسیدیم خونه اومد دستمو گرفت. منو از ماشین کشوند بیرون و برد تو خونه منو انداخت تو اتاق و خودشم اومد در و هم قفل کرد پشت سرش
سانی:
با بچه ها نشسته بودیم آیرین و یونجون هم رفتن برقصن منو هیونجین تنها بودیم داشتیم با هم حرف میزدیم و میخندیدم نگاه های یکیو رو خودم حس میکردم برگشتم دیدم کوک داره با عصبانیت و خمار نگام میکنه اهمیت ندادم و با هیونجین گرم صحبت شدم میگفتیم و میخندیم
کوک: داشتم سانی رو نگاه میکردم داشت با اون مرتیکه پفیوز لاس میزد اعصابم خیلی خورد شد یهو دیدم یونگی از جاش بلند شد رفت سمت یونجون و یه مشت زد تو صورتش
بعد دست آیرین رو کشید و همراه خودش برد میدونستم الان اعصابش تخمیه پس دنبالش نرفتم و بهش زنگ هم نزدم دوباره به سانی نگاه کردم همچنان داشت با اون یارو لاس میزد دیگه نتونستم کنترل کنم رفتم سمتشون سانی رو گرفتم گذاشتم رو دوشم که یهو.....
سانی:
با بچه ها نشسته بودیم آیرین و یونجون هم رفتن برقصن منو هیونجین تنها بودیم داشتیم با هم حرف میزدیم و میخندیدم نگاه های یکیو رو خودم حس میکردم برگشتم دیدم کوک داره با عصبانیت و خمار نگام میکنه اهمیت ندادم و با هیونجین گرم صحبت شدم میگفتیم و میخندیم
کوک: داشتم سانی رو نگاه میکردم داشت با اون مرتیکه پفیوز لاس میزد اعصابم خیلی خورد شد یهو دیدم یونگی از جاش بلند شد رفت سمت یونجون و یه مشت زد تو صورتش
بعد دست آیرین رو کشید و همراه خودش برد میدونستم الان اعصابش تخمیه پس دنبالش نرفتم و بهش زنگ هم نزدم دوباره به سانی نگاه کردم همچنان داشت با اون یارو لاس میزد دیگه نتونستم کنترل کنم رفتم سمتشون سانی رو گرفتم گذاشتم رو دوشم که یهو.....
۷.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.