فیک:زیبایی(part3)

رفتیم پایین و سوار اسانسور شدیم...

ویو کوک
اعصابم خورد شده بود دوباره یکی میخواست جلوی چشمام خودکشی کنه
دیگه نمیزارم کسی جلوی چشمام خودکشی کنه

ویو ا.ت
خیلی عصبانی بود اون پسره(اسم دارهههه اون پسره)
رسیدیم به طبقه ی مورد نظر(خونه ی ا.ت)
خداحافظی کردم از پسره اما جواب نداد
ا.ت:با خدا یادم رفت پیغام رو پاک کنم الان مامانم دِغ(نمیدونم درست نوشتم یا نه)می‌کنه
رفتم تو دیدم مامانم داره گریه میکنه یوجین و یوجون نشستن دارن باهاش حرف میزنن میگن درست میشه
ا.ت:مامان توروخدا گریه نکن من اینجاممم توروخدااااا مامانننننن(با گریه)
م.ا.ت:تا الان کجا بودی پدصگگگگگگگگ (عصبانی)
ا.ت:مامان قول میدم دیگه به خودکشی فکر نکنم(گریه)
یوجین:معلوم هست چی میگی برو گمشو تو اتاقت قضیه رو بدتر نکن
یوجون:خنگ(با حالت تمسخر)

رفتم و لباس هامو دراوردم و لباس راحتی پوشیدم و خودم رو روی تخت ولو کردم خوابیدم

فردا صبح
ویو ا.ت
یوجین:پاشو پاشووووو
ا.ت:ولم کن امروز تعطیلههه
یوجین:بدو پاشو می‌خوایم بریم خونه ی قبلی مجبوری مدرستو عوض کنی
ا.ت:واقعاااااااااااااا
سریع پاشدم
یهو گوشیم یه تبلیغی اومد روش
؟؟؟اگر میخواهی زیبا شوی باید ارایش عالی ای داشته باشی و روتین پوستی عالی ای انجام بدی
؟؟؟بیا من بهت اموزش میدم
ا.ت:واقعا میشه؟کلیک کردم و فیلمای اموزشی دیدم و لوازم ارایشی خریدمو (حوصله توضیح ندارم)
یک ماه بعد
ا.ت:......

تمام✨