عشق سخت پارت ۶
دوستان عزیز برای اینکه پیجم زنده شد و ویسگون از حالت قاطی پاتی در اومد دو تا پارت میزارم الان
ا/ت ویو
خانم یانگ کل شرکت رو بهم نشون ۱ ساعت طول کشید داد عجب شرکت بزرگی هست حالا متوجه میشم گه چرا انقد پولدارن یه سری پرونده هم بهم دادکه باید مرتبشون کنم پرونده ها رو گرفتم
یانگ :خب دیگه از حالا می تونین کارتون رو شروع کنید راستی رئیس هر روز ساعت ۱۰ قهوه می خورن و شما به عنوان منشی وظیفه دارید براشون ببرید الان ساعت ۹ هست
+بله ممنون که گفتید
تعظیم کردم و رفت
رفتم سمت دفتر منشی که دقیقا کنار اتاق اوت پسره ی رو مخ بود (برای تو رو مخه ما اونو فرشته می بینیم ) نشستم پشت میز و شروع کردم درست کردن اون پرونده ها حواسم به ساعت نبود
کارم که تموم شد نگاهی به ساعت انداختم ساعت ۱۰ بود یادم اومد که باید براش قهوه رو ببرم سریع رفتم سمت کافه شرکت که یه دختر اونجا کار میکرد
+ببخشید .... قهوه رئیس رو اومدم ببرم منشیشون هستم
دختره :بله الان بهتون میدم
قهوه رو گرفتم و سریع رفتم سمت اتاقش در زدم
_بیا تو
تعظیم کردم
یکی تو اتاقش بود و داشت باهاش حرف میزد
+قهوه تو نو آوردم
_بزار رو میز
قهوه رو گذاشتم رو میز
+با اجازه
رفتم بیرون و رفتم تو اتاق خودم که دیدم کلی پرونده دیگه رو میزه ای بابا حالا که میشه این همه پرونده رو مرتب کنه
(فلش بک به ساعت ۸ شب )
ا/ت ویو
کارا تموم شده بود داشتم به این که اگر ی۶ وقت به هیدن دو بگه که میرم سر کار چیکار کنم که خانم یانگ اومدن داخل اتاق
یانگ : می تونین برین کارا که تموم شده و وقت رفتنه
+بله ....بخشید رئیس هنوز نرفتند ؟
یانگ :نه تا چند دقیقه دیگه میرن
+می تونم ببینمشون ؟ باید یه چیزی بهشون بگم
یانگ : نه
+چرا
یانگ :چون ایشون می خوان برن
+لطفا
یانگ : به خود رئیس میگم اگر اجازه دادن می تونید
+باشه
یانگ از اتاق رفت بیرون منتظر بودن که اومد
یانگ : رئیس اجازه دادن می تونید ببینیدش
الان پارت بعد رو میزارم
ا/ت ویو
خانم یانگ کل شرکت رو بهم نشون ۱ ساعت طول کشید داد عجب شرکت بزرگی هست حالا متوجه میشم گه چرا انقد پولدارن یه سری پرونده هم بهم دادکه باید مرتبشون کنم پرونده ها رو گرفتم
یانگ :خب دیگه از حالا می تونین کارتون رو شروع کنید راستی رئیس هر روز ساعت ۱۰ قهوه می خورن و شما به عنوان منشی وظیفه دارید براشون ببرید الان ساعت ۹ هست
+بله ممنون که گفتید
تعظیم کردم و رفت
رفتم سمت دفتر منشی که دقیقا کنار اتاق اوت پسره ی رو مخ بود (برای تو رو مخه ما اونو فرشته می بینیم ) نشستم پشت میز و شروع کردم درست کردن اون پرونده ها حواسم به ساعت نبود
کارم که تموم شد نگاهی به ساعت انداختم ساعت ۱۰ بود یادم اومد که باید براش قهوه رو ببرم سریع رفتم سمت کافه شرکت که یه دختر اونجا کار میکرد
+ببخشید .... قهوه رئیس رو اومدم ببرم منشیشون هستم
دختره :بله الان بهتون میدم
قهوه رو گرفتم و سریع رفتم سمت اتاقش در زدم
_بیا تو
تعظیم کردم
یکی تو اتاقش بود و داشت باهاش حرف میزد
+قهوه تو نو آوردم
_بزار رو میز
قهوه رو گذاشتم رو میز
+با اجازه
رفتم بیرون و رفتم تو اتاق خودم که دیدم کلی پرونده دیگه رو میزه ای بابا حالا که میشه این همه پرونده رو مرتب کنه
(فلش بک به ساعت ۸ شب )
ا/ت ویو
کارا تموم شده بود داشتم به این که اگر ی۶ وقت به هیدن دو بگه که میرم سر کار چیکار کنم که خانم یانگ اومدن داخل اتاق
یانگ : می تونین برین کارا که تموم شده و وقت رفتنه
+بله ....بخشید رئیس هنوز نرفتند ؟
یانگ :نه تا چند دقیقه دیگه میرن
+می تونم ببینمشون ؟ باید یه چیزی بهشون بگم
یانگ : نه
+چرا
یانگ :چون ایشون می خوان برن
+لطفا
یانگ : به خود رئیس میگم اگر اجازه دادن می تونید
+باشه
یانگ از اتاق رفت بیرون منتظر بودن که اومد
یانگ : رئیس اجازه دادن می تونید ببینیدش
الان پارت بعد رو میزارم
۱۱.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.