فیک (وقتی دزدیدنت...)
ویو ا/ت
ترسیدم برگشتم دیدم ته و کوک پشت سرم ایستادن و منتظرن یه چیزی بگم !
ا/ت : عاا سلا..م (ترسیده لکنت)
ته : سلام بد گرل (عصبی)
کوک : بریم سر اصل مطلب؟(عصبی نگاه ترسناک)
ا/ت : خب خ..ب کنجکاو..یم گ..ل کرد دی..گه چیکار کن..م(ترسیده و لکنت)
ته : ما هم باور کردیم (عصبی و پوزخند)
کوک منو براید استایل بغل و برد سمت اتاق و هیچ به تق//لا من اهمیت نمیداد انداختم رو تخت و ... (ببخشید دیگه تنها چیزی بود که به ذهنم میرسید راستی اس//مات نداریم گرل ها🌿🌷)
صبح با دل دردی شدید از خواب بیدار و خ//ون روی ملافه ی تخت و دوباره یاد دیشب افتادم به بزور دو تاشون باهام ۲۰ را//ند رفتن ولی من با//کره بودم
رفتم پایین دیدم دوتاشون رو کاناپه نشستن از پشتشون رد و رفتم اب خوردم برگشتن سمت من و نگاهم کردن و گفتن
ته : ...
کوک : ...
ا/ت : ...
شرایط : 30 لایک💗🌿
بایییی🫐🌿
#فیک #فیکشن #تهکوک
ترسیدم برگشتم دیدم ته و کوک پشت سرم ایستادن و منتظرن یه چیزی بگم !
ا/ت : عاا سلا..م (ترسیده لکنت)
ته : سلام بد گرل (عصبی)
کوک : بریم سر اصل مطلب؟(عصبی نگاه ترسناک)
ا/ت : خب خ..ب کنجکاو..یم گ..ل کرد دی..گه چیکار کن..م(ترسیده و لکنت)
ته : ما هم باور کردیم (عصبی و پوزخند)
کوک منو براید استایل بغل و برد سمت اتاق و هیچ به تق//لا من اهمیت نمیداد انداختم رو تخت و ... (ببخشید دیگه تنها چیزی بود که به ذهنم میرسید راستی اس//مات نداریم گرل ها🌿🌷)
صبح با دل دردی شدید از خواب بیدار و خ//ون روی ملافه ی تخت و دوباره یاد دیشب افتادم به بزور دو تاشون باهام ۲۰ را//ند رفتن ولی من با//کره بودم
رفتم پایین دیدم دوتاشون رو کاناپه نشستن از پشتشون رد و رفتم اب خوردم برگشتن سمت من و نگاهم کردن و گفتن
ته : ...
کوک : ...
ا/ت : ...
شرایط : 30 لایک💗🌿
بایییی🫐🌿
#فیک #فیکشن #تهکوک
۲۴.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.