قمار سر اون
ویو ته
وقتی رسیدیم لونا پرید بغلم دلم براش یذرع شده بود نزدیکای ۱۰ دقیقه فقط تو بغلم بود بعد جدا شد و گفت
لونا:سلام داداشییییی...دلمبرات یذرع شده بود .....داداش این نامزدم منو اذیت میکنه(بغض)
ته:چه غلطی کرده؟تورو اذیت کرده؟بگو ببینم
لونا:داداش بهم میگه لباس باز بهتره برای مهمونی مگه تو نمیگی لباس باز بده پس چرا اون میگه بهتره خوشگل تر میشم؟
ته:به حرفش اصلا گوش نکن باشه؟
لونا:من به حرفش گوش نمیکنم باهام قهر کرد و منم به کتفم گرفتم آخر خودش اومد آشتی میخواد بوسم کنه همش منم نمیذارم تا میگم به داداش بزرگم میگم میگه غلط کردم غلط کردم بیبی گرل من(ادای نامزدشو در میاره)
ته:لپو لونا رو کشید و خندید*افرین بچه
لونا:حیح....عه ببخشید شمارو ندیدم سلام من لونام
کوک:سلام من جئون جونگ کوک هستم
لونا:ش...شما....
کوک:آره خودشم....ولی نترس من باهات کاری ندارم چون داداشت اونوقت دوسم نداره(خنده)
لونا:اووو....داداش توهم گِی شدی؟نمیخوای ازدواج کنی با یه دختر من تو حسرت داشتم یه برادر زاده نمونم(کیوت)
ته: خودت میدونی از دخترا بدم میادجز تو و مامانبزرگ(آروم گفت)
لونا:هع هع پس مادر شوهرت چی؟
ته:چیم؟
لونا:مادر سوارت مامان آفای جیون میشه مادر شوهرت(لبخند)
ته:اَی بچه پرو(لپشو کشید*
لونا:وایسا من باور نمیکنمشماها عاشق همید
تهکوک:چراااا؟
لونا:باید جلوی من همو ببوسید وگرنه داداش میدونی بهت گیر میدم من برادر زاده میخوام (جدی)
ته:لونا ترو....
کوک:من مشکل ندارم
ته: به سمت کوک برگشت و چشماشو ریز کرد و بعد گفت*باشه
لونا:سریع(جدی و کیوت)
ته:از دست تو
تهیونگ و کوک رو به روی هم وایسادن که کوک کارو شروع کرد و لبشو رو لب تهیونگ گذاشت و بعد چند مین جدا شدن
ته:خانم کوچولو حالا باور کردید؟
لونا:اوهوم
ته:خیلی خب....
۴ ساعت بعد
ته:خب لونا بیا بریم چند روز پیش من بمون
لونا:آخه اون مرتیکه نمیزاره
ته:اگه بگی داداشم گفته چیزی بهت نمیگه....
کوک:جرعت نداره که(خنده)
لونا:(خنده)
ته:یاااااا.....مگه من لولو خرخرم(کیوت)
کوک:نچ ولی بیبی بوی منی(یه بوسه رو لب تهیونگ گذاشت*
ته:(تعجب)
لونا:آقای جئون داداش من نمیزاره کسی بوسش کنه جز من...پس بدون خوشبختی که وقتی بوسش میکنی چیزی نمیگه ...یادمه یبار دست ینفرو شکوند چون بوسش کرد
کوک:فک کنم بهتره ازت اجازه بگیرم و بویت کنم(خنده)
ته:هعی.....لونا....بچه کوچولو میای باهام؟
لونا:ارهههههه....خودت یدونه خیلی وقته ندیدمت باید بیام ۱ هفته بمونم تا حالم خوب شع باید برام شام پیتزا بگیری ها
تهکوک:چشم
لونا:قبوله بریم(کیوت)
لونا رفت سوار ماشین شد
کوک:چقدر کیوته این لونا کوچولو
ته:آبجی منه دیگه(لبخند)
کوک:بیا بریم تا نکشتتمون
ته:آره بریم
رفتن سوار ماشین شدنورسیدن عمارت
وقتی رسیدیم لونا پرید بغلم دلم براش یذرع شده بود نزدیکای ۱۰ دقیقه فقط تو بغلم بود بعد جدا شد و گفت
لونا:سلام داداشییییی...دلمبرات یذرع شده بود .....داداش این نامزدم منو اذیت میکنه(بغض)
ته:چه غلطی کرده؟تورو اذیت کرده؟بگو ببینم
لونا:داداش بهم میگه لباس باز بهتره برای مهمونی مگه تو نمیگی لباس باز بده پس چرا اون میگه بهتره خوشگل تر میشم؟
ته:به حرفش اصلا گوش نکن باشه؟
لونا:من به حرفش گوش نمیکنم باهام قهر کرد و منم به کتفم گرفتم آخر خودش اومد آشتی میخواد بوسم کنه همش منم نمیذارم تا میگم به داداش بزرگم میگم میگه غلط کردم غلط کردم بیبی گرل من(ادای نامزدشو در میاره)
ته:لپو لونا رو کشید و خندید*افرین بچه
لونا:حیح....عه ببخشید شمارو ندیدم سلام من لونام
کوک:سلام من جئون جونگ کوک هستم
لونا:ش...شما....
کوک:آره خودشم....ولی نترس من باهات کاری ندارم چون داداشت اونوقت دوسم نداره(خنده)
لونا:اووو....داداش توهم گِی شدی؟نمیخوای ازدواج کنی با یه دختر من تو حسرت داشتم یه برادر زاده نمونم(کیوت)
ته: خودت میدونی از دخترا بدم میادجز تو و مامانبزرگ(آروم گفت)
لونا:هع هع پس مادر شوهرت چی؟
ته:چیم؟
لونا:مادر سوارت مامان آفای جیون میشه مادر شوهرت(لبخند)
ته:اَی بچه پرو(لپشو کشید*
لونا:وایسا من باور نمیکنمشماها عاشق همید
تهکوک:چراااا؟
لونا:باید جلوی من همو ببوسید وگرنه داداش میدونی بهت گیر میدم من برادر زاده میخوام (جدی)
ته:لونا ترو....
کوک:من مشکل ندارم
ته: به سمت کوک برگشت و چشماشو ریز کرد و بعد گفت*باشه
لونا:سریع(جدی و کیوت)
ته:از دست تو
تهیونگ و کوک رو به روی هم وایسادن که کوک کارو شروع کرد و لبشو رو لب تهیونگ گذاشت و بعد چند مین جدا شدن
ته:خانم کوچولو حالا باور کردید؟
لونا:اوهوم
ته:خیلی خب....
۴ ساعت بعد
ته:خب لونا بیا بریم چند روز پیش من بمون
لونا:آخه اون مرتیکه نمیزاره
ته:اگه بگی داداشم گفته چیزی بهت نمیگه....
کوک:جرعت نداره که(خنده)
لونا:(خنده)
ته:یاااااا.....مگه من لولو خرخرم(کیوت)
کوک:نچ ولی بیبی بوی منی(یه بوسه رو لب تهیونگ گذاشت*
ته:(تعجب)
لونا:آقای جئون داداش من نمیزاره کسی بوسش کنه جز من...پس بدون خوشبختی که وقتی بوسش میکنی چیزی نمیگه ...یادمه یبار دست ینفرو شکوند چون بوسش کرد
کوک:فک کنم بهتره ازت اجازه بگیرم و بویت کنم(خنده)
ته:هعی.....لونا....بچه کوچولو میای باهام؟
لونا:ارهههههه....خودت یدونه خیلی وقته ندیدمت باید بیام ۱ هفته بمونم تا حالم خوب شع باید برام شام پیتزا بگیری ها
تهکوک:چشم
لونا:قبوله بریم(کیوت)
لونا رفت سوار ماشین شد
کوک:چقدر کیوته این لونا کوچولو
ته:آبجی منه دیگه(لبخند)
کوک:بیا بریم تا نکشتتمون
ته:آره بریم
رفتن سوار ماشین شدنورسیدن عمارت
۷.۱k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.