فیک(??Why you)پارت(75)
جونگ کوک:این صدا....
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک:چقدر عجیبه
ا/ت:!
وات؟؟؟یعنی صدای قلبو هم یادش رفته؟؟؟
این....*
ا/ت:آم....این صدای قلبه
جونگ کوک با یه حالت پوکر بهم نگاه کرد*
جونگ کوک:منظورم اینه که چقدر تند میزنه
ا/ت:•_•'
جونگ کوک:جداََ چرا قلبت اینقدر تند میزنه؟؟
ا/ت:قرمز شدن *به جایی نگاه کردن*
ا/ت:دلیلی نداره
جونگ کوک:هم؟ پوزخند*
به گردن ا/ت نزدیک شد،چشماشو بست و بوش رو مثله اکسیژن وارد ریه هاش کرد*
ا/ت:تعجب*تندتر زدن قلب*
جونگ کوک:کم بازشون کن ممکنه از جاش بزنه بیرون .پوزخند*درحالی که چشماش بسته بود*
ا/ت:تعجب*
ا/ت:جونگ کوک
از اون حالت در اومد و به صورت ا/ت خیره شد*
جونگ کوک :کم جیغ جیغ کن
ا/ت:کوک!
جونگ کوک خیره*
ا/ت:چرا داری اینکارو میکنی؟نگاه*
جونگ کوک:دلیلی نداره...دلیلی میبینی؟
ا/ت:چشمات
جونگ کوک:نگاه*
فلش بک به شب قبل*
ا/ت:من.....کجام؟؟
کسی اینجا نیست؟؟؟
آهای
راه رفتن*
ا/ت:کسی اینجا نیست؟؟
همینطور که داشت توی اون راه روی بی انتها و سرد و تاریک راه می رفت رسید به یه اتاق خیلی بزرگ امّا بدون هیچ چیز ولی بی یه میز دایره ای شکل با دوتا صندلیه قدیمی با رنگ قهوه ای دید در کنار اون زنی رو که شنل مشکی و قدیمی پوشیده بود رو دید ،درحاله نگاه کرد به کارت های توی دستش بود
ا/ت نزدیک شد شد و کنار میز ایستاد ،بعداز چند ثانیه برقراری تماس چشمی زنی که روی صندلی نشسته بود گفت.
ناشناس:اومدی؟؟؟خیلی وقت بود منتظرت بودم.لبخند*
ا/ت:تو ...کی هستی؟
ناشناس:بشین ،زمان زیاد نداریم
ا/ت:هان؟؟
ناشناس :د گفتم بشین ،زمان داره میگذره
ا/ت:اوکی،عجیب غریب-_-
ا/ت نشست*
زن ناشناس دسته ای از کارت که شبیه به کارت های تاروت بود رو روبه روی ا/ت گرفت و گفت*
ناشناس:انتخاب کن
ا/ت:اعتقادی ندا...
ناسناش:ازت نپرسیدم اعتقاد داری یا نه فقط بردار !عجب بچه تخسی هستیا!
ا/ت:اوکی بر میدارم .....حداقل یکمی موادب باش بی ادب•_•
ناشناش:برداشتی؟؟
ا/ت:وایسا بابا
برداشتم
ناستاش:۳ تا دیگه هم بردار
ا/ت :اوکی....بیا
ناشناس:خوب.......
اوه اوه،دختر عجب شانسی داری
ا/ت:؟؟
ناشناس:با اینکه یبار خودتو فدا کردی بازم داری همون کارو تکرار میکنی
ا/ت:نگاه*
ناشناس:ولی اینو بدون که ایندفعه نجات پیدا میکنی ،یه جادو زندگیتو دگرگون میکنه
ا/ت:جادو؟؟
ناشناس:کسی که دوسش داری....جلو چشمته ،نمی تونی چیزی بهش بگی ولی اون میتونی از چشمات بخونه چی تو دلته....صبر کن ببینم......واو عجب
ا/ت:؟؟
ناشنای:کسایی هستن که خیلی براشون مهمی حتی حاضرن جوونشونو برات بدن چه تو گذشته چه تو حال........دختره سلیته.چپ نگاه کردن*
ا/ت:یا کم کم داره بهم برمیخوره از این حرفات•_•
ناشناس:چپ چپ نگاه کردن*
ناشناس:به هرحال خیلی مواظب خودت باش یه خطر که عرض کنم ،درکل خودتو گمو گور کن
آ وقتت تموم شد ....بای
بعد یه رایحه ای اونجا پخش شد و باعث شد راه تنفسیم بسته بشه و بیهوش بشم*
پایان فلش بک*
ا/ت:من.......
جونگ کوک :نگاه*
میشه یکمی بری عقب واقعا دارم خفه میشم•_•
جونگ کوک:یکمی فکر*باشه
ازم دور شد نزدیک تختش شد منم که تازه تونستم یکمی نفس بکشم بعداز اینکه اون همه وقت بزور نفسمو نگه میداشتم قلبم داشت از حلقم میزد بیرون ،هیچوقت نتونستم احساساتمو ابراز کنم و این برام یه مشکل شده بود......یعنی واقعا فاک!
میخواستم بدم که جونگ کوک در صدمی از ثانیه بهم
نزدیک شد و و منو کشید باعث شد روی تخت بیوفتم
و اونم دراز کشید منو درآغوش گرفت*
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک:نظرم عوض شد
ا/ت:هی مگه من بالشتم که ....
جونگ کوک:یه کلمه دیگه از دهنت دراد خودم میبندمش
ا/ت:........لعنتی.آروم*
ا/ت:تپش قلب شدید*
ا/ت:جئون جونگ کوک تو داری با قلبم چیکار میکنی؟؟؟؟*ذهن ا/ت*
جونگ کوک:لبخنده محو*
خوب خوب اینم از این 💜
چیزی نداره پس گزارش ممنوع لطفا خریت خود را با گزارش کردن به رخ نکشید با تشکر😂🖐🏻
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک:چقدر عجیبه
ا/ت:!
وات؟؟؟یعنی صدای قلبو هم یادش رفته؟؟؟
این....*
ا/ت:آم....این صدای قلبه
جونگ کوک با یه حالت پوکر بهم نگاه کرد*
جونگ کوک:منظورم اینه که چقدر تند میزنه
ا/ت:•_•'
جونگ کوک:جداََ چرا قلبت اینقدر تند میزنه؟؟
ا/ت:قرمز شدن *به جایی نگاه کردن*
ا/ت:دلیلی نداره
جونگ کوک:هم؟ پوزخند*
به گردن ا/ت نزدیک شد،چشماشو بست و بوش رو مثله اکسیژن وارد ریه هاش کرد*
ا/ت:تعجب*تندتر زدن قلب*
جونگ کوک:کم بازشون کن ممکنه از جاش بزنه بیرون .پوزخند*درحالی که چشماش بسته بود*
ا/ت:تعجب*
ا/ت:جونگ کوک
از اون حالت در اومد و به صورت ا/ت خیره شد*
جونگ کوک :کم جیغ جیغ کن
ا/ت:کوک!
جونگ کوک خیره*
ا/ت:چرا داری اینکارو میکنی؟نگاه*
جونگ کوک:دلیلی نداره...دلیلی میبینی؟
ا/ت:چشمات
جونگ کوک:نگاه*
فلش بک به شب قبل*
ا/ت:من.....کجام؟؟
کسی اینجا نیست؟؟؟
آهای
راه رفتن*
ا/ت:کسی اینجا نیست؟؟
همینطور که داشت توی اون راه روی بی انتها و سرد و تاریک راه می رفت رسید به یه اتاق خیلی بزرگ امّا بدون هیچ چیز ولی بی یه میز دایره ای شکل با دوتا صندلیه قدیمی با رنگ قهوه ای دید در کنار اون زنی رو که شنل مشکی و قدیمی پوشیده بود رو دید ،درحاله نگاه کرد به کارت های توی دستش بود
ا/ت نزدیک شد شد و کنار میز ایستاد ،بعداز چند ثانیه برقراری تماس چشمی زنی که روی صندلی نشسته بود گفت.
ناشناس:اومدی؟؟؟خیلی وقت بود منتظرت بودم.لبخند*
ا/ت:تو ...کی هستی؟
ناشناس:بشین ،زمان زیاد نداریم
ا/ت:هان؟؟
ناشناس :د گفتم بشین ،زمان داره میگذره
ا/ت:اوکی،عجیب غریب-_-
ا/ت نشست*
زن ناشناس دسته ای از کارت که شبیه به کارت های تاروت بود رو روبه روی ا/ت گرفت و گفت*
ناشناس:انتخاب کن
ا/ت:اعتقادی ندا...
ناسناش:ازت نپرسیدم اعتقاد داری یا نه فقط بردار !عجب بچه تخسی هستیا!
ا/ت:اوکی بر میدارم .....حداقل یکمی موادب باش بی ادب•_•
ناشناش:برداشتی؟؟
ا/ت:وایسا بابا
برداشتم
ناستاش:۳ تا دیگه هم بردار
ا/ت :اوکی....بیا
ناشناس:خوب.......
اوه اوه،دختر عجب شانسی داری
ا/ت:؟؟
ناشناس:با اینکه یبار خودتو فدا کردی بازم داری همون کارو تکرار میکنی
ا/ت:نگاه*
ناشناس:ولی اینو بدون که ایندفعه نجات پیدا میکنی ،یه جادو زندگیتو دگرگون میکنه
ا/ت:جادو؟؟
ناشناس:کسی که دوسش داری....جلو چشمته ،نمی تونی چیزی بهش بگی ولی اون میتونی از چشمات بخونه چی تو دلته....صبر کن ببینم......واو عجب
ا/ت:؟؟
ناشنای:کسایی هستن که خیلی براشون مهمی حتی حاضرن جوونشونو برات بدن چه تو گذشته چه تو حال........دختره سلیته.چپ نگاه کردن*
ا/ت:یا کم کم داره بهم برمیخوره از این حرفات•_•
ناشناس:چپ چپ نگاه کردن*
ناشناس:به هرحال خیلی مواظب خودت باش یه خطر که عرض کنم ،درکل خودتو گمو گور کن
آ وقتت تموم شد ....بای
بعد یه رایحه ای اونجا پخش شد و باعث شد راه تنفسیم بسته بشه و بیهوش بشم*
پایان فلش بک*
ا/ت:من.......
جونگ کوک :نگاه*
میشه یکمی بری عقب واقعا دارم خفه میشم•_•
جونگ کوک:یکمی فکر*باشه
ازم دور شد نزدیک تختش شد منم که تازه تونستم یکمی نفس بکشم بعداز اینکه اون همه وقت بزور نفسمو نگه میداشتم قلبم داشت از حلقم میزد بیرون ،هیچوقت نتونستم احساساتمو ابراز کنم و این برام یه مشکل شده بود......یعنی واقعا فاک!
میخواستم بدم که جونگ کوک در صدمی از ثانیه بهم
نزدیک شد و و منو کشید باعث شد روی تخت بیوفتم
و اونم دراز کشید منو درآغوش گرفت*
ا/ت:تعجب*
جونگ کوک:نظرم عوض شد
ا/ت:هی مگه من بالشتم که ....
جونگ کوک:یه کلمه دیگه از دهنت دراد خودم میبندمش
ا/ت:........لعنتی.آروم*
ا/ت:تپش قلب شدید*
ا/ت:جئون جونگ کوک تو داری با قلبم چیکار میکنی؟؟؟؟*ذهن ا/ت*
جونگ کوک:لبخنده محو*
خوب خوب اینم از این 💜
چیزی نداره پس گزارش ممنوع لطفا خریت خود را با گزارش کردن به رخ نکشید با تشکر😂🖐🏻
۱۰.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.