part 42
part 42
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
رفتم ببینم چیکارم داره ولی مطمئن بودم طبق معمول میگه یه لیوان چای بیار برام:/
ساناز:جانم بابا؟
وحید:برو دوتا چایی بریز بیار بعدم بیا بشین کارت دارم.
ساناز:باشه
نمیدونم چیکارم داره ولی نمیدونم چرا حس خوبی ندارم...
چایی رو ریختم و رفتم کنارش رو کاناپه نشستم
وحید:ساناز دخترم یه سوال میپرسم راستشو بگو
ساناز:بپرس
وحید:تو کسیو دوست داری؟
ساناز«با تعجب و ترس»:ها؟! ن...نه یعنی...
وحید:نترس نمیخوام بخورمت که کاریت ندارم صادقانه جواب سوالمو بده
ساناز:خب... آره
وحید:خیله خب. میتونی بری
همین که گفت میتونی بری پاشدم و تندی رفتم تو اتاقم و رو تختم نشستم؛.
داشتم فکر میکردم که چرا باید بابام یه همچین سوالی ازم بپرسه که دیدم سهیل زنگ زد...
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
رفتم ببینم چیکارم داره ولی مطمئن بودم طبق معمول میگه یه لیوان چای بیار برام:/
ساناز:جانم بابا؟
وحید:برو دوتا چایی بریز بیار بعدم بیا بشین کارت دارم.
ساناز:باشه
نمیدونم چیکارم داره ولی نمیدونم چرا حس خوبی ندارم...
چایی رو ریختم و رفتم کنارش رو کاناپه نشستم
وحید:ساناز دخترم یه سوال میپرسم راستشو بگو
ساناز:بپرس
وحید:تو کسیو دوست داری؟
ساناز«با تعجب و ترس»:ها؟! ن...نه یعنی...
وحید:نترس نمیخوام بخورمت که کاریت ندارم صادقانه جواب سوالمو بده
ساناز:خب... آره
وحید:خیله خب. میتونی بری
همین که گفت میتونی بری پاشدم و تندی رفتم تو اتاقم و رو تختم نشستم؛.
داشتم فکر میکردم که چرا باید بابام یه همچین سوالی ازم بپرسه که دیدم سهیل زنگ زد...
۳۲۸
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.