چه اتفاقی افتاد.
_چه_اتفاقی_افتاد.
𝕻𝖆𝖗𝖙_۲۳
صبح پا شدم رفتم.
کارای لازم رو انجام دادم. ی کت شلوار ابی پوشیدم. موهام رو حالت دادم باز گذاشتم. عینک مشکیم رو زدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم رفتم شرکت.
رفتم شرکت. داخل اتاقم بودم داشتم کار میکردم که یهو سونگ کانگ امد(نکته:سونگ کانگ از بیمارستان مرخص شده) داخل.
سونگ گانگ: سلام عزیزم.
ا/ت: س. سلام. ببخشید. عزیزم؟!
سونگ کانگ: اره.
ا/ت: سونگ کانگ میشه همون ا/ت صدام کنی؟!
سونگ کانگ: وا چرا؟!
ا/ت: خوب اخه.....
سونگ کانگ: باشه بابا فهمیدم.(سرد جدی)
ا/ت: الان مثلا قهر کردی؟!
سونگ کانگ:..........
ا/ت: وا. قهر نکن دیگه(کیوت)
سونگ گانگ: باشه باشه ولی تورو خدا قیافت رو اینجوری نکن. نمیتونم در مقابل کیوتیت نه بگم.
ا/ت:(خنده)
(یهو الکسا امد داخل(دستیار ا/ت)
الکسا: خانم جئون
ا/ت: بله
الکسا: شرکت..... میخوان شرکت ما بخرن. اصلا براشونم مهم نیست قبول میکنید یا نه.
ا/ت: مگه من مردم بزارم.(کیفش رو ورداشت از شرکت بیرون رفت سمت شرکت...(سونگ کانگم باهاش رفت)
ویو ا/ت
انگار داشتن تیکه تیکم میکردن دیگه تحمل این همه بدبختی رو نداشتم. اینم بهش اضافه شد.
رسیدم با سونگ کانگ پیاده شدم رفت داخل شرکت اول جلوم رو گرفتن ولی وقتی کارتم رو بهشون نشون دادم گذاشتن. بدون اینکه از منشی اجازه بگیرم وارد اتاق اون رئیس بیشعورشون شدم. که با چیزی که دیدم شوکه شدم.
اون. ته. تهیونگ بود.
تهیونگ:....(شوک)
ا/ت(بدون توجه رفت جلو و با دست محکم زد به میز)
ا/ت: شما به چه جرعتی میخواین شرکت ما رو بخرین؟!
تهیونگ: لطفا با من درست حرف بزنید و اینکه رو صندلی بشینید که با هم این مسئله رو حل کنیم.
ا/ت:(رفت رو صندلی نشست)
تهیونگ(باورم نمیشد شرکتی که میخواستم بخرم مال ا/ت بود. میخواستم ا/ت رو فشاری کنم. بخاطر همین دختر عموم که کارمند شرکتم هست رو دستش روکشیدم و در گوشش گفتم.ـ..
تهیونگ در گوش جولیا(اسم دختر عموش): فقط نقش بازی کن.
تهیونگ: عزیزم نظر تو چیه بنظرت شرکت رو بخریم؟!
جولیا:(ی لحظه از رفتار تهیونگ شوکه شدم ولی من تهیونگ رو دوست دارم و از این کارش خیلی خوشم امد.)
جولیا: معلومه عزیزم. کسی که اینجوری حرف میزنه معلومه صاحب شرکت خوبی نیست. پس ازش بخر.
ویو سونگ کانگ
با ا/ت نشستیم رو مبل که دیدم تهیونگ دختر عموش رو کشید گفت (عزیزم بنظرت شرکت رو بخریم) فهمیدم بخاطر اینکه ا/ت رو فشاری کنه . منم ا/ت رو دستم رو دور کمرش حلقه کردم و کشوندمش سمت خودم.
ویو ا/ت
نمیدونم چرا وقتی تهیونگ اینطوری کرد
ی حس حسودی بهم دست داد انگار فشاری شدم.
𝕻𝖆𝖗𝖙_۲۳
صبح پا شدم رفتم.
کارای لازم رو انجام دادم. ی کت شلوار ابی پوشیدم. موهام رو حالت دادم باز گذاشتم. عینک مشکیم رو زدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم رفتم شرکت.
رفتم شرکت. داخل اتاقم بودم داشتم کار میکردم که یهو سونگ کانگ امد(نکته:سونگ کانگ از بیمارستان مرخص شده) داخل.
سونگ گانگ: سلام عزیزم.
ا/ت: س. سلام. ببخشید. عزیزم؟!
سونگ کانگ: اره.
ا/ت: سونگ کانگ میشه همون ا/ت صدام کنی؟!
سونگ کانگ: وا چرا؟!
ا/ت: خوب اخه.....
سونگ کانگ: باشه بابا فهمیدم.(سرد جدی)
ا/ت: الان مثلا قهر کردی؟!
سونگ کانگ:..........
ا/ت: وا. قهر نکن دیگه(کیوت)
سونگ گانگ: باشه باشه ولی تورو خدا قیافت رو اینجوری نکن. نمیتونم در مقابل کیوتیت نه بگم.
ا/ت:(خنده)
(یهو الکسا امد داخل(دستیار ا/ت)
الکسا: خانم جئون
ا/ت: بله
الکسا: شرکت..... میخوان شرکت ما بخرن. اصلا براشونم مهم نیست قبول میکنید یا نه.
ا/ت: مگه من مردم بزارم.(کیفش رو ورداشت از شرکت بیرون رفت سمت شرکت...(سونگ کانگم باهاش رفت)
ویو ا/ت
انگار داشتن تیکه تیکم میکردن دیگه تحمل این همه بدبختی رو نداشتم. اینم بهش اضافه شد.
رسیدم با سونگ کانگ پیاده شدم رفت داخل شرکت اول جلوم رو گرفتن ولی وقتی کارتم رو بهشون نشون دادم گذاشتن. بدون اینکه از منشی اجازه بگیرم وارد اتاق اون رئیس بیشعورشون شدم. که با چیزی که دیدم شوکه شدم.
اون. ته. تهیونگ بود.
تهیونگ:....(شوک)
ا/ت(بدون توجه رفت جلو و با دست محکم زد به میز)
ا/ت: شما به چه جرعتی میخواین شرکت ما رو بخرین؟!
تهیونگ: لطفا با من درست حرف بزنید و اینکه رو صندلی بشینید که با هم این مسئله رو حل کنیم.
ا/ت:(رفت رو صندلی نشست)
تهیونگ(باورم نمیشد شرکتی که میخواستم بخرم مال ا/ت بود. میخواستم ا/ت رو فشاری کنم. بخاطر همین دختر عموم که کارمند شرکتم هست رو دستش روکشیدم و در گوشش گفتم.ـ..
تهیونگ در گوش جولیا(اسم دختر عموش): فقط نقش بازی کن.
تهیونگ: عزیزم نظر تو چیه بنظرت شرکت رو بخریم؟!
جولیا:(ی لحظه از رفتار تهیونگ شوکه شدم ولی من تهیونگ رو دوست دارم و از این کارش خیلی خوشم امد.)
جولیا: معلومه عزیزم. کسی که اینجوری حرف میزنه معلومه صاحب شرکت خوبی نیست. پس ازش بخر.
ویو سونگ کانگ
با ا/ت نشستیم رو مبل که دیدم تهیونگ دختر عموش رو کشید گفت (عزیزم بنظرت شرکت رو بخریم) فهمیدم بخاطر اینکه ا/ت رو فشاری کنه . منم ا/ت رو دستم رو دور کمرش حلقه کردم و کشوندمش سمت خودم.
ویو ا/ت
نمیدونم چرا وقتی تهیونگ اینطوری کرد
ی حس حسودی بهم دست داد انگار فشاری شدم.
۲.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.