پارت ۷۵ Blood moon
پارت ۷۵ Blood moon
هم هی خودشو میمالوند
به این پسره
اخرش نفهمیدم با کدومشون تو رابطس
حتما با خودش گفته جونگکوک مشغوله این یکی رو بچسبم نپره
بالاخره بعد چند یاعت اقا رضایت داد که بریم
به زور این چند ساعتو تحمل کردم
تو ماشین چشام و بسته بودم
با واستادن ماشین چشمامو باز کردم
با دیدن جایی که نگه داشته بود تعجب
کردم
ا/ت:چرا نگه داشتی اینجا؟
بهم نگاه کردو گفت
کوک:حوصله خونه رو ندارم بیا یکم قدم بزنیم
خودمم اصلا حوصله نداشتم برم تو اون خونه
بزرگ و از تنهایی دق کنم
واسه همین بدون هیچ حرفی پیاده شدم
اروم کنارهم راه میرفتیم ولی هیچ حرفی نمیزدیم
با دیدن بوفه ای که وسط پارک بود وفاصله نسبتا زیادی باهامون داشت
دلم هوای پفک کرد ولی اصلا دوست نداشتم به جونگکوک بگم
با حسرت داشتم راه میرفتم ولی اخر دیگه نتونستم تحمل کنم
وگرنه چشای بچم کج میشد
با یاداوری نی نیم لبخندی زدم که جونگکوک گفت...
هم هی خودشو میمالوند
به این پسره
اخرش نفهمیدم با کدومشون تو رابطس
حتما با خودش گفته جونگکوک مشغوله این یکی رو بچسبم نپره
بالاخره بعد چند یاعت اقا رضایت داد که بریم
به زور این چند ساعتو تحمل کردم
تو ماشین چشام و بسته بودم
با واستادن ماشین چشمامو باز کردم
با دیدن جایی که نگه داشته بود تعجب
کردم
ا/ت:چرا نگه داشتی اینجا؟
بهم نگاه کردو گفت
کوک:حوصله خونه رو ندارم بیا یکم قدم بزنیم
خودمم اصلا حوصله نداشتم برم تو اون خونه
بزرگ و از تنهایی دق کنم
واسه همین بدون هیچ حرفی پیاده شدم
اروم کنارهم راه میرفتیم ولی هیچ حرفی نمیزدیم
با دیدن بوفه ای که وسط پارک بود وفاصله نسبتا زیادی باهامون داشت
دلم هوای پفک کرد ولی اصلا دوست نداشتم به جونگکوک بگم
با حسرت داشتم راه میرفتم ولی اخر دیگه نتونستم تحمل کنم
وگرنه چشای بچم کج میشد
با یاداوری نی نیم لبخندی زدم که جونگکوک گفت...
۹.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.