آرامش دریا p²⁰
آرامش دریا p²⁰
ویو جیمین
آههههه حالا چه لباسی بپوشم؟ همه لباسام به خاطر اینکه شکمم بزرگ شده بازن...واییییی حالا حتما باید توی این دوران باید ما رو دعوت کنه؟
وایسید براتون تعریف کنم که قضیه چیه.
همچی مربوط میشه به دو سال پیش که....
*فلش بک به دوسال پیش*
(خودم توضیح میدم)
ویو نویسنده
یونگی یه برادر به اسم روبین داره که این واقعا خیییلی جیمین و دوس داشت...نه از لحاظ عشق و عاشقی از لحاظ پوست سفیدش و رون های نرمش...
یونگی و جیمین با روبین ، تهیونگ و کوک،جیهوپ، جین و نامجون رفته بودن بار.
خوب استثنائا بیاد توی بار یه لباس باز یا تو این مایه ها بپوشی دیگه.
جیمین هم یه لباس خییلی باز بود.
جوری که نیپلش و سینش مشخص بود و روبین هم فقط کافی بود این چیز هارو از یه امگا یا بتای دختر ببینه.(توجه داشته باشید گفتم بتای دختر)
اگر اینا رو ببینه سریع هورنی میشه.
و خلاصه پیش جیمین می شست و دستش و میکشید روی رون های جیمین و یونگی هم خوب این قضیه و فهمید از اون موقع تا یک سال باهم قطع رابطه کردن ولی روبین قول داد که دیگه همچین کاری نکنه..
*پایان فلش بک*
(جیمین: همینطور که نویسنده توضیح داد منم هم همین دلیل دنبال لباس معمولی هستم!
نویسنده: منم نمیتونم کاریش کنم این شخصیت روبینه!
جیمین: نه بابا اشکال نداره...ادامه ی داستان و بگو.
نویسنده: اووو بله بله)
رفتم سراغ یونگی تا بیاد توی لباس پیدا کردن کمکم کنه که یه لباس برام خودش پیدا کرد و دوباره یه لباس راحتی هم برام پیدا کرد (اسلاید های بعدی)
ولی اون لباس باز بود چون راحتی بود.
جیمین: یونگی نگاه کن این خییلی بازه... اتفاقی نیوفته؟
یونگی: قربونت برم من هم هستم دیگه!
جیمین: ولی من از اون خیلی میترسم اگر یهو دستم و بگیره و...
یونگی: همچین اتفاقی نمیافته، فقط هرجا میرم باهام بیا و کنارم باش.
جیمین: حتی دست شویی؟
یونگی: نه نه اونجا که نه!
جیمین: خیلی خوب....میشه برای مهمونی اون لباس های گنگت و بپوشی؟ اون کت شلوار سیاهه.
یونگی: و برای خونگی؟
جیمین: اوووووم...آهان اون لباس سیاه سفیده که من برات گرفتم!
یونگی: اوکی...
جیمین: چکاب چی راستی؟
یونگی: به نامی گفتم که بندازه برای فردا.
جیمین: باشه من آماده شم...اووومم...میخوام برم حموم میشه باهام بیای؟...چون تازگیا بخار حموم باعث سرگیجم میشه.
یونگی: باشه موچی من...
...
ویو جیمین
آههههه حالا چه لباسی بپوشم؟ همه لباسام به خاطر اینکه شکمم بزرگ شده بازن...واییییی حالا حتما باید توی این دوران باید ما رو دعوت کنه؟
وایسید براتون تعریف کنم که قضیه چیه.
همچی مربوط میشه به دو سال پیش که....
*فلش بک به دوسال پیش*
(خودم توضیح میدم)
ویو نویسنده
یونگی یه برادر به اسم روبین داره که این واقعا خیییلی جیمین و دوس داشت...نه از لحاظ عشق و عاشقی از لحاظ پوست سفیدش و رون های نرمش...
یونگی و جیمین با روبین ، تهیونگ و کوک،جیهوپ، جین و نامجون رفته بودن بار.
خوب استثنائا بیاد توی بار یه لباس باز یا تو این مایه ها بپوشی دیگه.
جیمین هم یه لباس خییلی باز بود.
جوری که نیپلش و سینش مشخص بود و روبین هم فقط کافی بود این چیز هارو از یه امگا یا بتای دختر ببینه.(توجه داشته باشید گفتم بتای دختر)
اگر اینا رو ببینه سریع هورنی میشه.
و خلاصه پیش جیمین می شست و دستش و میکشید روی رون های جیمین و یونگی هم خوب این قضیه و فهمید از اون موقع تا یک سال باهم قطع رابطه کردن ولی روبین قول داد که دیگه همچین کاری نکنه..
*پایان فلش بک*
(جیمین: همینطور که نویسنده توضیح داد منم هم همین دلیل دنبال لباس معمولی هستم!
نویسنده: منم نمیتونم کاریش کنم این شخصیت روبینه!
جیمین: نه بابا اشکال نداره...ادامه ی داستان و بگو.
نویسنده: اووو بله بله)
رفتم سراغ یونگی تا بیاد توی لباس پیدا کردن کمکم کنه که یه لباس برام خودش پیدا کرد و دوباره یه لباس راحتی هم برام پیدا کرد (اسلاید های بعدی)
ولی اون لباس باز بود چون راحتی بود.
جیمین: یونگی نگاه کن این خییلی بازه... اتفاقی نیوفته؟
یونگی: قربونت برم من هم هستم دیگه!
جیمین: ولی من از اون خیلی میترسم اگر یهو دستم و بگیره و...
یونگی: همچین اتفاقی نمیافته، فقط هرجا میرم باهام بیا و کنارم باش.
جیمین: حتی دست شویی؟
یونگی: نه نه اونجا که نه!
جیمین: خیلی خوب....میشه برای مهمونی اون لباس های گنگت و بپوشی؟ اون کت شلوار سیاهه.
یونگی: و برای خونگی؟
جیمین: اوووووم...آهان اون لباس سیاه سفیده که من برات گرفتم!
یونگی: اوکی...
جیمین: چکاب چی راستی؟
یونگی: به نامی گفتم که بندازه برای فردا.
جیمین: باشه من آماده شم...اووومم...میخوام برم حموم میشه باهام بیای؟...چون تازگیا بخار حموم باعث سرگیجم میشه.
یونگی: باشه موچی من...
...
۵.۲k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.