رمان دنیای رویا ها
رمان دنیای رویا ها
پارت ۳
اونها کل شب رو باهم بودن که جولیا متوجه متوجه نگاه های ویکتور به الیویا شد در گوششزمزمه کرد:از اولیویا خوشت میاد
ویکتور :نه ما کلا همو ۷ ساعته که میشناسیم
جولیا : پس که اینطور خواهیم دید
جولیا میدونست ویکتور عاشق شده . جولیا از زمانی که ۱۴ سالش بود ویکتور رو میشناخت
اونها اولیویا رو به خونش رسوندن و قرار شد قردا هم با هم بیرون برن
مکس: ویکتور
ویکتور:جان
مکس: تو از اولیویا خوشت میاد
ویکتور: نه یعنی اره میدونی
جولیا :چیو میدونی
ویکتور: من زمانی که ۲۱ سالم بود اون مدتی که توی بیمارستان بودم یادتونه یه دختری رو توی یکی از اتاقا میدیدم توی کما بود من خیلی ازش خوشم اومد.فک کنم اون اولیویا بوده .
جولیا : یعنی چی اون هنوز بچش (سن جولیا تغیر کرده شده ۲۱حواستون باشه♡♡)
مکس: جولیا الان بس کن لطفا
جولیا: باشه باشه یه فکری دارم من میتونم برم توی سایت کتابخونه و یه فایلی درست کنم که یه دختری تصادف کرده بوده و تو کما بوده عکس اولیویا رو میزارم
جولیا همین کار رو انجام داد . ولی از عاقبش خبر نداشت . توی سایت کتابخانه همین فایل بود زمانی که رفت توش انگار دنیا روی سرش خراب شده . ویکتور باعث مرگ برادر اولیویا بود .
حال:
میا: چی یعنی الان ویکتور باعث شده برادر اولیویا بمیره و اولیویا حافظه اش رو از دست بده
خانم هاپر: درسته عزیزم .
تق تق تق
خانم هاپر:کیه
دیوید: خانپ هاپر خانم جونز گفتن اینا رو امضا کنید .
خانم هاپر : ممنون عزیزم
برای پارت بعد ۳ تا لایک و ۳ تا کامنت
حتما نظرتو راجب رمان بده.
پارت ۳
اونها کل شب رو باهم بودن که جولیا متوجه متوجه نگاه های ویکتور به الیویا شد در گوششزمزمه کرد:از اولیویا خوشت میاد
ویکتور :نه ما کلا همو ۷ ساعته که میشناسیم
جولیا : پس که اینطور خواهیم دید
جولیا میدونست ویکتور عاشق شده . جولیا از زمانی که ۱۴ سالش بود ویکتور رو میشناخت
اونها اولیویا رو به خونش رسوندن و قرار شد قردا هم با هم بیرون برن
مکس: ویکتور
ویکتور:جان
مکس: تو از اولیویا خوشت میاد
ویکتور: نه یعنی اره میدونی
جولیا :چیو میدونی
ویکتور: من زمانی که ۲۱ سالم بود اون مدتی که توی بیمارستان بودم یادتونه یه دختری رو توی یکی از اتاقا میدیدم توی کما بود من خیلی ازش خوشم اومد.فک کنم اون اولیویا بوده .
جولیا : یعنی چی اون هنوز بچش (سن جولیا تغیر کرده شده ۲۱حواستون باشه♡♡)
مکس: جولیا الان بس کن لطفا
جولیا: باشه باشه یه فکری دارم من میتونم برم توی سایت کتابخونه و یه فایلی درست کنم که یه دختری تصادف کرده بوده و تو کما بوده عکس اولیویا رو میزارم
جولیا همین کار رو انجام داد . ولی از عاقبش خبر نداشت . توی سایت کتابخانه همین فایل بود زمانی که رفت توش انگار دنیا روی سرش خراب شده . ویکتور باعث مرگ برادر اولیویا بود .
حال:
میا: چی یعنی الان ویکتور باعث شده برادر اولیویا بمیره و اولیویا حافظه اش رو از دست بده
خانم هاپر: درسته عزیزم .
تق تق تق
خانم هاپر:کیه
دیوید: خانپ هاپر خانم جونز گفتن اینا رو امضا کنید .
خانم هاپر : ممنون عزیزم
برای پارت بعد ۳ تا لایک و ۳ تا کامنت
حتما نظرتو راجب رمان بده.
۲.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.