تک پارتی از جیمین
تک پارتی از جیمین
ا.ت و جیمین و وی و دکتر
ا. ت ویو
از خواب پاشدم یک دلدرد بدی داشتم فک کردم بخاطر پ*ریودی هستش ولی یادم اومد ک من دوماه پری*ود نمیشم رفتم سنو دادم و بچه دار بودم بچمونم پسره جیمین پسر خیلی دوست داشت برای همین خیلی خوشحال تو راه هم شیرینی کیک هدیه و برف شادی همه چیز خریدم و رفتم داشتم خونرو درص میکردم ک زنگ درو زدند و دوتا مرد اومدند داخل و منو داشتند لخت میکردن ک یهو دیدم وی *وی دوست حیمین* اومد و گرفت زدشون و زنگ زد ب پلیس من بد بخت ک دهنم بسته بود و نمیتونستم بگم لختم و وی اومد تا دستا مو باز کنه پاش لیز خود و در حالتی شد ک داره ک*صمو میخوره ک جیمین وارد شد و وی رو تا تونست زد منم ک حامله بودم و هیچ کاری نمیتونستم کنم بلاخره دستمو باز کردم رفتم جداشون کنم ک یهو لیز خوردم و سیاهی متلق شد
وی: ا. تتتتت
جیمین: مث ایکه رابطتون صمیمی بودی
وی: خفشو یک لحظه گوش بده (عربده)
جیمین: ...........
وی همه چیو گفته و بعد ا. ت رو بیمارستان بردن
ا. ت ویو
بیدار شدم دیدم جیمین بالا سرمه خدارو شکر لخت نبودم خواستم همه چیو توضیح بدم ک
جیمین: هیس من همه چیو میدنم منو ببخش
ا. ت: ولی ابنو نمیدونی
جیمین: چیو
راوی: ک دکتر وارد شد و گفت
دکتر: خانم کیم ا. ت خوبین
ا. ت: بله ممنونم
دکتر: خدارو شکر~داشت میرفت ک ا. ت گفت~
ا. ت: حال بچم چطوره
دکتر: خوب هستن ولی باید 4 ماه بستری باشین چون ضربه ای ک وارد شده قوی بوده و تحت نظر متخصص باید باشی ک دکتر رفت
جیمین: یاااااا 4 ماه
ا. ت: ب من چ خوووووو
جیمین: راستی مگ تو بارداری!!!!
ا. ت: اره
جیمین مینواست جیغ بزنه ک ا. ت دستشو جلو دهن جیمین گرف گفت بیمارستانهههه
ا. ت: حالا با حس پدرانت بکو دختره یا پسر
جیمین: موچی کوچولومون پسره
ا. ت از کجا فهمیدی و بعد همو میبوسن وی هم برای ملاقات ا. ت با دست گل میاد
پـــــــایـــــــــانــــــ
ا.ت و جیمین و وی و دکتر
ا. ت ویو
از خواب پاشدم یک دلدرد بدی داشتم فک کردم بخاطر پ*ریودی هستش ولی یادم اومد ک من دوماه پری*ود نمیشم رفتم سنو دادم و بچه دار بودم بچمونم پسره جیمین پسر خیلی دوست داشت برای همین خیلی خوشحال تو راه هم شیرینی کیک هدیه و برف شادی همه چیز خریدم و رفتم داشتم خونرو درص میکردم ک زنگ درو زدند و دوتا مرد اومدند داخل و منو داشتند لخت میکردن ک یهو دیدم وی *وی دوست حیمین* اومد و گرفت زدشون و زنگ زد ب پلیس من بد بخت ک دهنم بسته بود و نمیتونستم بگم لختم و وی اومد تا دستا مو باز کنه پاش لیز خود و در حالتی شد ک داره ک*صمو میخوره ک جیمین وارد شد و وی رو تا تونست زد منم ک حامله بودم و هیچ کاری نمیتونستم کنم بلاخره دستمو باز کردم رفتم جداشون کنم ک یهو لیز خوردم و سیاهی متلق شد
وی: ا. تتتتت
جیمین: مث ایکه رابطتون صمیمی بودی
وی: خفشو یک لحظه گوش بده (عربده)
جیمین: ...........
وی همه چیو گفته و بعد ا. ت رو بیمارستان بردن
ا. ت ویو
بیدار شدم دیدم جیمین بالا سرمه خدارو شکر لخت نبودم خواستم همه چیو توضیح بدم ک
جیمین: هیس من همه چیو میدنم منو ببخش
ا. ت: ولی ابنو نمیدونی
جیمین: چیو
راوی: ک دکتر وارد شد و گفت
دکتر: خانم کیم ا. ت خوبین
ا. ت: بله ممنونم
دکتر: خدارو شکر~داشت میرفت ک ا. ت گفت~
ا. ت: حال بچم چطوره
دکتر: خوب هستن ولی باید 4 ماه بستری باشین چون ضربه ای ک وارد شده قوی بوده و تحت نظر متخصص باید باشی ک دکتر رفت
جیمین: یاااااا 4 ماه
ا. ت: ب من چ خوووووو
جیمین: راستی مگ تو بارداری!!!!
ا. ت: اره
جیمین مینواست جیغ بزنه ک ا. ت دستشو جلو دهن جیمین گرف گفت بیمارستانهههه
ا. ت: حالا با حس پدرانت بکو دختره یا پسر
جیمین: موچی کوچولومون پسره
ا. ت از کجا فهمیدی و بعد همو میبوسن وی هم برای ملاقات ا. ت با دست گل میاد
پـــــــایـــــــــانــــــ
۱۶.۱k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲