p29
کوک:زیاااااا من دارم بابا میشم هووووو زیا:کوککک این چه وظعشه🤣🤣🤣 کوک:بیا بریم خونهههه جووووووننننن بیااااا کوک دست زیا رو گرفت و رفتن خونع کوک:بابااااا بابا:هااااااا کوک:ببین دارم باباااا میشممممممم هووووو بابا:پسر کمی متین باش این چع حرکتاییه کوک:اه اه ولمون کنن رفتیم اتاق زیا:کوک کوک:هومممم زیا:من میرم دانشگاه یا یکی بفهمه چی کار کنم؟ کوک:بفهمن به درک زیا:نمیشه اخه کوک:نمیخوای ترک تحصیل کن زیا:چییییی اصلا میگم بچه رو کوک:به زبونتم نیار زیا:اوففف کوک اومد بغلم کرد کوک:به نظرت جنسیتش چیه زیا:نمیدونم کوک:کاش بچمون دختر باشه زیا:به من فرقی نداره کوک:به منم ولی به نظرم دختره زیا:هوم انشالله
پرش زمانی به۴ماه بعد دانشگاه:زیا:امروز ورزش داشتیم اونم بسکتبال توپ بسکتبال خیلی سخته نگرانش بودم به مربی گفتم ولی گفت نه اونا هنوز نمیدونن حاملم فقط یکی از دوستام میدونست دوستم باهام هم تیم شد هربار که ضربه به سمتم میومد اون زود میومد جلوم و میرفت جلو دختر خوبیه(اونم منم🤣🤣💔شوخی شوخی نه ولی واقعا دوستش منم زیا هم شماها باشین🤣💔) کلاس تموم شد رفتیم پروب خونه زیا:هیونا (همون دوستش)واقعا ممنونم هیونا:وظیفمه رفیق بغلش کردم و اون لباساش و عوض کرد و رف منم لباسم رو در اوردم(لباس زیرش هنوز هست)برگشتم سمت اینه شکمم کمی اومده بود جلو که دستی رو شونم گذاشتن با ترس برگشتم و کای رو دیدم(همون پسره😐😂💔)کای:چاق شدییییی دیدی چاق شدی واقعا که خاک تو سرت فقط بخور بخور اخرت اینه زیا:خوب کاری میکنم به ته چه با این حرفم منو چسبوند به کمد زیا:دور میشی یا به کوک بگم؟ کای:منو باهاش نترسون زیا:یادت میاد چطوری تو رو زده بود؟کای:ایشششش.کای اون مکان رو ترک میکنه زیا هم لباساش رو عوض میکنه میره کلاس....بعد کلاس
اینم از این پارت خیلیییس دوستون دارم ممنونم برا همایتا و اینم بگم پارت بعدی اخرین پارتمونه که شاید امشب گذاشتم شرط نداریم ولی بب توجهی همنکنین عشقولا😘👋👋
پرش زمانی به۴ماه بعد دانشگاه:زیا:امروز ورزش داشتیم اونم بسکتبال توپ بسکتبال خیلی سخته نگرانش بودم به مربی گفتم ولی گفت نه اونا هنوز نمیدونن حاملم فقط یکی از دوستام میدونست دوستم باهام هم تیم شد هربار که ضربه به سمتم میومد اون زود میومد جلوم و میرفت جلو دختر خوبیه(اونم منم🤣🤣💔شوخی شوخی نه ولی واقعا دوستش منم زیا هم شماها باشین🤣💔) کلاس تموم شد رفتیم پروب خونه زیا:هیونا (همون دوستش)واقعا ممنونم هیونا:وظیفمه رفیق بغلش کردم و اون لباساش و عوض کرد و رف منم لباسم رو در اوردم(لباس زیرش هنوز هست)برگشتم سمت اینه شکمم کمی اومده بود جلو که دستی رو شونم گذاشتن با ترس برگشتم و کای رو دیدم(همون پسره😐😂💔)کای:چاق شدییییی دیدی چاق شدی واقعا که خاک تو سرت فقط بخور بخور اخرت اینه زیا:خوب کاری میکنم به ته چه با این حرفم منو چسبوند به کمد زیا:دور میشی یا به کوک بگم؟ کای:منو باهاش نترسون زیا:یادت میاد چطوری تو رو زده بود؟کای:ایشششش.کای اون مکان رو ترک میکنه زیا هم لباساش رو عوض میکنه میره کلاس....بعد کلاس
اینم از این پارت خیلیییس دوستون دارم ممنونم برا همایتا و اینم بگم پارت بعدی اخرین پارتمونه که شاید امشب گذاشتم شرط نداریم ولی بب توجهی همنکنین عشقولا😘👋👋
۴۶.۰k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.