ازدواج اجباری پارت ۶۹
#ازدواج_اجباری
پارت 69
ات : اییی..میسوزه
عمه جیمین : بسوزه خوب به درک..!
ات : گوه نخور تا بگا نرفتی 🗿
عمع جیمین : بگا نرفتم ؟ یعنی چی؟
ات : یعنی اینکه شوهرت شب جمعه ...
جیمین : اهم..اهم عمع جان منظورش اینکه تو شوهر عمه تو اتاق راز نیاز کنید
عمع جیمین : اهان
حالا گمشو برو
ات ک...یرم تو دهنتی گفت و رفت (😂🥲)
ویو ات :
رفتمتو اتاقم
ارامشی که اتاقم داشت و هیچ جا نداشت
یک ساعتی خوابیدم.. و
پاشدم دیدم مهمونا رفتن..
ویو جیمین :
دیدم یونا داره با یکی حرف میزنه
یونا : اره هنوز نفهمیده بچه از خودش نی
اسکوله بابا 😂
اره بابا ..
همینه
با خودم گفتم داره با کی حرف میزنه
رفتم تو ..
یونا : اهان بچه دوستت از خودش نی ؟ اهمم
تو اینجا چیکار میکنی ؟
جیمین : با کی حرف میزنی ؟
یونا : هی...ه...هیچی با دوستم داشتم حرف میزدم که اونم قطع کرد گوشیو
جیمین : باشه
یونا : ای...عاح...اییی..بچه لگد زدد ( کردن..ش انگار 🗿)
جیمین : چیییی... بریم بیمارستان بدوووو
جیمین یونا رو براید استایل بغل کرد و گذاشت تو ماشین
ات داشت از پنجره میدید
ات: فک کنم داره میضاعه
پنجره رو بستم و رفتمپایین
حوس نودل کرده بودم
ات : مامانیحوس نودل کرده ؟
الان برات درست میکنمکیوتم
حداقل میتونم تا وقتی که زنده ام خواسته هاتو براورده کنم
اگه یه دفعهه نبودم از دستم دلگیر نشیااا
خوب ؟
بدون که اگه تنها بودی مامانی خیلی دوستت داشته ( بغضمگرف🥲)
خوب ؟
اجوما : چرا زر مفت میزنی ات ؟
ات : عهه اجوما اینجا بودی
برام نودل درست میکنی ؟
اجوما : باشه ...
ات : پنیری باشه نوشابه ام بیار
خوب ؟
اجوما : چشم اصغر اقا 😂
بعدشم نوشابه برای بچه ظرر داره
ات : بیار تولوخداا🥺
اجوما : اههه خودتو لوس نکن باشه
ات : مرسی
ویو جیمین :
یونا رو رسوندم بیمارستان
جیمین : برانکارد بیاریددد بدوعیددد
پرستارا یونا رو بردن اتاق معاینه
----------------{♡}
2 ساعت بعد:
دکتر : اقای پارک ؟
جیمین: ب...ب...بله؟
دکتر : خوب خانم یونا 3 ماهشون شده و باید خیلی بیشتر از بچه مراقبت کنن
جیمین : چشم
یه درخواستی داشتم
میتونید ازمایش بگیرید ببینید بچه از خودمه یا نع ؟..!
دکتر ؛ حتما
نیم ساعت صبر کنید
جیمین : چشم
نیم ساعت بعد :
دکتر : اقای پارک ؟
جیمین : بله ؟
دکتر : بچه از شما نیستند و هیچ هم خونی با شما ندارد ..
اگه من دیگه گذاشتم 🥹
پارت 69
ات : اییی..میسوزه
عمه جیمین : بسوزه خوب به درک..!
ات : گوه نخور تا بگا نرفتی 🗿
عمع جیمین : بگا نرفتم ؟ یعنی چی؟
ات : یعنی اینکه شوهرت شب جمعه ...
جیمین : اهم..اهم عمع جان منظورش اینکه تو شوهر عمه تو اتاق راز نیاز کنید
عمع جیمین : اهان
حالا گمشو برو
ات ک...یرم تو دهنتی گفت و رفت (😂🥲)
ویو ات :
رفتمتو اتاقم
ارامشی که اتاقم داشت و هیچ جا نداشت
یک ساعتی خوابیدم.. و
پاشدم دیدم مهمونا رفتن..
ویو جیمین :
دیدم یونا داره با یکی حرف میزنه
یونا : اره هنوز نفهمیده بچه از خودش نی
اسکوله بابا 😂
اره بابا ..
همینه
با خودم گفتم داره با کی حرف میزنه
رفتم تو ..
یونا : اهان بچه دوستت از خودش نی ؟ اهمم
تو اینجا چیکار میکنی ؟
جیمین : با کی حرف میزنی ؟
یونا : هی...ه...هیچی با دوستم داشتم حرف میزدم که اونم قطع کرد گوشیو
جیمین : باشه
یونا : ای...عاح...اییی..بچه لگد زدد ( کردن..ش انگار 🗿)
جیمین : چیییی... بریم بیمارستان بدوووو
جیمین یونا رو براید استایل بغل کرد و گذاشت تو ماشین
ات داشت از پنجره میدید
ات: فک کنم داره میضاعه
پنجره رو بستم و رفتمپایین
حوس نودل کرده بودم
ات : مامانیحوس نودل کرده ؟
الان برات درست میکنمکیوتم
حداقل میتونم تا وقتی که زنده ام خواسته هاتو براورده کنم
اگه یه دفعهه نبودم از دستم دلگیر نشیااا
خوب ؟
بدون که اگه تنها بودی مامانی خیلی دوستت داشته ( بغضمگرف🥲)
خوب ؟
اجوما : چرا زر مفت میزنی ات ؟
ات : عهه اجوما اینجا بودی
برام نودل درست میکنی ؟
اجوما : باشه ...
ات : پنیری باشه نوشابه ام بیار
خوب ؟
اجوما : چشم اصغر اقا 😂
بعدشم نوشابه برای بچه ظرر داره
ات : بیار تولوخداا🥺
اجوما : اههه خودتو لوس نکن باشه
ات : مرسی
ویو جیمین :
یونا رو رسوندم بیمارستان
جیمین : برانکارد بیاریددد بدوعیددد
پرستارا یونا رو بردن اتاق معاینه
----------------{♡}
2 ساعت بعد:
دکتر : اقای پارک ؟
جیمین: ب...ب...بله؟
دکتر : خوب خانم یونا 3 ماهشون شده و باید خیلی بیشتر از بچه مراقبت کنن
جیمین : چشم
یه درخواستی داشتم
میتونید ازمایش بگیرید ببینید بچه از خودمه یا نع ؟..!
دکتر ؛ حتما
نیم ساعت صبر کنید
جیمین : چشم
نیم ساعت بعد :
دکتر : اقای پارک ؟
جیمین : بله ؟
دکتر : بچه از شما نیستند و هیچ هم خونی با شما ندارد ..
اگه من دیگه گذاشتم 🥹
۳۰.۳k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.