پارت چهل و پنج
پارت چهل و پنج
آرام : کامیار خواهش میکنم ازت نکن
برو عقب بزار حرف بزنیم
کامیار: تو امشب واسه من میشی آرام
آرام: نمیخوامعوضی نمیفهمی؟
کامیار : من که میخوام
آرام: گمشو کنار درو باز کن میخوام برم
کامیار: دستاشو سفت گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش
آرام: زورم دیگ بهش نمیرسید
کامیار: لبامو از لباش برداشتم و گردنشو بوسیدم
آرام: با پام هلش دادم
یه گلدون رو میز بغل تخت بودد
اومد جلو
منم لبامو گذاشتم رو لباش حواسش پرت شه
دستمو دراز کردم
گلدونه شیشه ایی بود
کوبیدم رو سرش
کامیار : یه چیز خورد تو سرم
سرم گیج رفت و چشام بسته شد
آرام: نمیدونستم باید چیکار کنم
وای ینی من قاتل شدم
دستام میلرزید نفسم بالا نمیومد
رفتم جلو
دیدم نبضش میزنه
فقط میدونستم باید به یکی زنگ میزدم
ولی خانوادم نه
نمیتونم برای اونا تعریف کنم.
گوشیمو ورداشتم
تنها کسی که به چشم خورد ملینا بود
ملینا: با هادی بیرون بودم که گوشیم زنگ خورد
وا مگه میشه آرام بود
جواب دادم
آرام: ملینا تورو خدا بیا من قاتل شدم
ملینا اون خواست بهن تجاوز کنه
تورو خدا بیا جز تو کسیو ندارم زنگ بزنم بهش
ملینا : چی میگی ؟
کجایی ؟ یعنی چی قاتل شدم
آرام: تو بیا فقط
ملینا : کجایی ؟
تو شهریار یه ویلا هست
اسمشو نمیدونم
نمیدونم کجام
ملینا :لوکیشن بفرست خب بدو
آرام: میفرستم
این نبضش میزنه ولی بیهوشه چیکار کنم
ملینااا: زنگ بزن آمبولانس
سریع بدو
آرام: باشه زود بیا تورو خدا
ملینا : گوشیو قطع کردم
هادی : چیشده چته
ملینا: هادی بدو بریم
هادی : کجا چیشده،؟
ملینا: تو بدو تو ماشین میگم
هادی : خب کجا برم الان؟
ملینا : ایناها لوکیشن تو گوشیمه
تورو خدا هادی زود برسون
هادی : یه ربعه میرسونمت
چیشده؟
ملینا : من خودمم نمیدونم
آرام زنگ زد گفت بهم تجاوز کردن
منم کشتمش نمیدونم دقیق نگفت
نفس نفس میزد نفهمیدم که
بگاز فقط بریم
امیدوارم دیر نشده باشع..
آرام : کامیار خواهش میکنم ازت نکن
برو عقب بزار حرف بزنیم
کامیار: تو امشب واسه من میشی آرام
آرام: نمیخوامعوضی نمیفهمی؟
کامیار : من که میخوام
آرام: گمشو کنار درو باز کن میخوام برم
کامیار: دستاشو سفت گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش
آرام: زورم دیگ بهش نمیرسید
کامیار: لبامو از لباش برداشتم و گردنشو بوسیدم
آرام: با پام هلش دادم
یه گلدون رو میز بغل تخت بودد
اومد جلو
منم لبامو گذاشتم رو لباش حواسش پرت شه
دستمو دراز کردم
گلدونه شیشه ایی بود
کوبیدم رو سرش
کامیار : یه چیز خورد تو سرم
سرم گیج رفت و چشام بسته شد
آرام: نمیدونستم باید چیکار کنم
وای ینی من قاتل شدم
دستام میلرزید نفسم بالا نمیومد
رفتم جلو
دیدم نبضش میزنه
فقط میدونستم باید به یکی زنگ میزدم
ولی خانوادم نه
نمیتونم برای اونا تعریف کنم.
گوشیمو ورداشتم
تنها کسی که به چشم خورد ملینا بود
ملینا: با هادی بیرون بودم که گوشیم زنگ خورد
وا مگه میشه آرام بود
جواب دادم
آرام: ملینا تورو خدا بیا من قاتل شدم
ملینا اون خواست بهن تجاوز کنه
تورو خدا بیا جز تو کسیو ندارم زنگ بزنم بهش
ملینا : چی میگی ؟
کجایی ؟ یعنی چی قاتل شدم
آرام: تو بیا فقط
ملینا : کجایی ؟
تو شهریار یه ویلا هست
اسمشو نمیدونم
نمیدونم کجام
ملینا :لوکیشن بفرست خب بدو
آرام: میفرستم
این نبضش میزنه ولی بیهوشه چیکار کنم
ملینااا: زنگ بزن آمبولانس
سریع بدو
آرام: باشه زود بیا تورو خدا
ملینا : گوشیو قطع کردم
هادی : چیشده چته
ملینا: هادی بدو بریم
هادی : کجا چیشده،؟
ملینا: تو بدو تو ماشین میگم
هادی : خب کجا برم الان؟
ملینا : ایناها لوکیشن تو گوشیمه
تورو خدا هادی زود برسون
هادی : یه ربعه میرسونمت
چیشده؟
ملینا : من خودمم نمیدونم
آرام زنگ زد گفت بهم تجاوز کردن
منم کشتمش نمیدونم دقیق نگفت
نفس نفس میزد نفهمیدم که
بگاز فقط بریم
امیدوارم دیر نشده باشع..
۶.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.