part6
فیک تهیونگ(تنفر تا عشق)پارت۶
درحال داد زدن سر خودم بودم که یهو در باز شد و کسی اومد تو
_تو کی هستی چطور جرعت میکنی بدون اجازه بیای تو؟
^چیه نکنه نمیتونم پسر خودمو ببینم؟
_پدر؟
^سلام پسرم!
_پدر تو اینجا چیکار میکنی؟
^خوب معلومه اومدم ببینمت میدونی چن وقته ندیدمت؟
_ولی من اصلا دلم نمیخواد ببینمت سریع بگو چیکار داری و برو
^خیله خوب این همیشه عجولی
باشه بیا اول یه چای بهم تعارف کن
_پس بشین
^منو ببین دیگه وقت ازدواجته
بای..
_پدر من نمیخوام ازدواج کنم《داد》
^همه رقیبامون دارن نوه میارن بعد تو گیر یه پچه بازی افتادی؟
فردا برادر زاده اقای پارک میاد باید باهاش ازدواج کنی(همون سویای خودمون دختر عموی جیمین)
_نه..من اره اصلا من دوست دختر دارم《با داد》
^چی گفتی؟
تهیونگ ویو:
وای لعنتی این چی بود گفتم الان چیکار کنم
^کو دوست دخترت کجاست مگه ت از زنا متنفر نیستی هان؟
دیگه دست خودم نبود زدم زیر اعتراف
_اره..اره بدم میاد اما منم انسانم دل دارم کسیو دیدم که خوشم میاد چرا نمیفهمی تو هروز با یکی بودی میدونی مامان چقدر درد کشید هروز گریه میکرد من تنها بزرگ شدم فقط چون تو به مامان راضی بودی《داد چیه داداش عربده》
ا.ت ویو:
داشتم چای میبردم که از اتاق صدا شنیدم، چشمام بغض کرد
+یعنی اون انقدر درد کشیده؟
همیشه میگن از رو ظاهر کسی رو قضاوت نکن
اروم درو زدم و وارد شدم
+چایتون رو اوردم
تهیونگ ویو:
تا ا.ت رو دیدم به سرم زد بگم دوست دخترمه
_اه عزیزم اومدی؟
+ببخشید
_لازم نیست رسمی حرف بزنی پدرمه
+(تعجب)
^دوست دخترت کو؟
ا.ت ویو:
فهمیدم چیشده ممکنه اشتباه کنم ولی بازم
+اه پس پدرته خیالم راحت شدا
دستشو دور کمرم حلقه کرد داشتم کرم میشدم این چرا اینجوری میکنه؟
+اع
چرا باسنمو فشار میده
یه تک نگاهی بهم کرد و اروم گفت:هورنیم کردی بیبی
^من نمیدونم اون کیه انقد یکهو یکی رو میار یمیگی دوست دخترته؟
_پدر من خودم دخترونگیشو گرفتم
فک کنم داستان داشت واقعی میشد چون اقا داشتن راستشو میگفتن(دخترم دلش پره همین)
^سویا خیلی بهتر از اینه
+پدر سویا نه خوشگله نه خدش اخلاق بیشتر شبیه سگه تا انسان
^هی مراقب حرفات باش
(پدرش رفت)
+خیل خوب واقعا خواهش میکنم کمکت کردم تشکری چیزی
_تو کمکم نکردی
+پس این چیبود باید ولت میکردم بری با اون دختر عوضی پس برم بگم باهم نیستیم هوم؟
_تو فقط نقشی رو بازی کردی که قرار باشی
+منظورت چیه؟
_ا.ت من عاشقتم چن روزه دارم با خودم کلنجار میرم
+ولی من تورو دوست ندا..
پرگشتم و دیدم تهیونگ داره...
پایان
بازم خماری😄
درحال داد زدن سر خودم بودم که یهو در باز شد و کسی اومد تو
_تو کی هستی چطور جرعت میکنی بدون اجازه بیای تو؟
^چیه نکنه نمیتونم پسر خودمو ببینم؟
_پدر؟
^سلام پسرم!
_پدر تو اینجا چیکار میکنی؟
^خوب معلومه اومدم ببینمت میدونی چن وقته ندیدمت؟
_ولی من اصلا دلم نمیخواد ببینمت سریع بگو چیکار داری و برو
^خیله خوب این همیشه عجولی
باشه بیا اول یه چای بهم تعارف کن
_پس بشین
^منو ببین دیگه وقت ازدواجته
بای..
_پدر من نمیخوام ازدواج کنم《داد》
^همه رقیبامون دارن نوه میارن بعد تو گیر یه پچه بازی افتادی؟
فردا برادر زاده اقای پارک میاد باید باهاش ازدواج کنی(همون سویای خودمون دختر عموی جیمین)
_نه..من اره اصلا من دوست دختر دارم《با داد》
^چی گفتی؟
تهیونگ ویو:
وای لعنتی این چی بود گفتم الان چیکار کنم
^کو دوست دخترت کجاست مگه ت از زنا متنفر نیستی هان؟
دیگه دست خودم نبود زدم زیر اعتراف
_اره..اره بدم میاد اما منم انسانم دل دارم کسیو دیدم که خوشم میاد چرا نمیفهمی تو هروز با یکی بودی میدونی مامان چقدر درد کشید هروز گریه میکرد من تنها بزرگ شدم فقط چون تو به مامان راضی بودی《داد چیه داداش عربده》
ا.ت ویو:
داشتم چای میبردم که از اتاق صدا شنیدم، چشمام بغض کرد
+یعنی اون انقدر درد کشیده؟
همیشه میگن از رو ظاهر کسی رو قضاوت نکن
اروم درو زدم و وارد شدم
+چایتون رو اوردم
تهیونگ ویو:
تا ا.ت رو دیدم به سرم زد بگم دوست دخترمه
_اه عزیزم اومدی؟
+ببخشید
_لازم نیست رسمی حرف بزنی پدرمه
+(تعجب)
^دوست دخترت کو؟
ا.ت ویو:
فهمیدم چیشده ممکنه اشتباه کنم ولی بازم
+اه پس پدرته خیالم راحت شدا
دستشو دور کمرم حلقه کرد داشتم کرم میشدم این چرا اینجوری میکنه؟
+اع
چرا باسنمو فشار میده
یه تک نگاهی بهم کرد و اروم گفت:هورنیم کردی بیبی
^من نمیدونم اون کیه انقد یکهو یکی رو میار یمیگی دوست دخترته؟
_پدر من خودم دخترونگیشو گرفتم
فک کنم داستان داشت واقعی میشد چون اقا داشتن راستشو میگفتن(دخترم دلش پره همین)
^سویا خیلی بهتر از اینه
+پدر سویا نه خوشگله نه خدش اخلاق بیشتر شبیه سگه تا انسان
^هی مراقب حرفات باش
(پدرش رفت)
+خیل خوب واقعا خواهش میکنم کمکت کردم تشکری چیزی
_تو کمکم نکردی
+پس این چیبود باید ولت میکردم بری با اون دختر عوضی پس برم بگم باهم نیستیم هوم؟
_تو فقط نقشی رو بازی کردی که قرار باشی
+منظورت چیه؟
_ا.ت من عاشقتم چن روزه دارم با خودم کلنجار میرم
+ولی من تورو دوست ندا..
پرگشتم و دیدم تهیونگ داره...
پایان
بازم خماری😄
۱۲.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.