دختری از جنس جاسوس(پارت83)
بالاخره دایانا و دوت از خواب بیدار شدن
دامیان:چه عجب پاشید کلی کار داریم
انیا:بچه ها قراره بریم یه سری وسیله برا هاپو کوچولوهامون بخریم موافقین
دوت و دایانا:اره
انیا:خب برید لباساتونو عوض کنید اینا کثیف شدن دامیان برو بهشون بگو چه لباسی بپوشن
دامیان:باشه
(بعد از عوض کردن لباساشون)
دامیان:خب بریم سوار ماشین بشیم
دایانا و دوت انیا:بریممممممممم
دامیان:خب خب کدوم ماشین شما بگید
دوت:دوت میخواد اونو سوار بشه
دامیان:اها بنز رو میگی خب بقیه چی میگن
انیا:منم با دوت موافقم
دایانا:برا من فرق نداره
(همه سوار ماشین شدن)
دامیان:خب انیا اول کجا بریم
انیا:بنظرم اول غذا و جا برای دستشوییشون بگیریم بقیشو بعدا
دامیان:موافقم
دوت:مامانی بادوم زمینی نمیخورن
دایانا:نه خیر اونا سگن
دوت:کسی از تو نظر نخواست
انیا:دعوا نکنید خب دامیان همینجا پارک کن
دایانا:پت شاپ؟
دامیان:اره دیگه دخترم
(همه وارد فروشگاه شدن)
دوت:مامانی از این غذاها میخورن
انیا:اره پسرم
ذهن دایانا:چرا این احمق هرجا میرم هست
ذهن دوت:ایشششش باز این دختر اسکله
انیا ذهن بچه ها رو خوند پشت سرشو نگا کرد دید همکلاسیای دوت و دایانا اونجان
انیا:بچه ها دوستاتونن چرا نمیرید پیششون
دایانا و دوت:اونا دوستای ما نیستن
یهو توجه تام به سمت دایانا جلب شد
ذهن تام:دارم برات دخترجون
دایانا یکم بعد از مامان باباش و دوت جدا شد رفت یه سمت دیگه تام هم تا دید دایانا تنهاست رفت پیشش
تام:باید تلافی دفعه قبلتو بدی دزموند
دایانا:خفه بابا این دفعه بدتر بهت میفهمونما
تام:مثلا میخوای چه غلطی بکنی
دایانا:یه کار خشونت امیز(نکته:دایانا از دامیان ترسناک تره)
تام:تو؟برو بابا با بچه که طرف نیستی
دایانا:عوضی اشغال
تام تا میاد دستشو بزاره جلوی دهن دایانا تا صداش در نیاد دایانا دستشو محکم میگیره و فشار میده
دایانا:چه غلطی میخواستی بکنی
تام:هیچی هیچی
دایانا هم بیشتر فشار میده که همون لحظه دامیان و انیا میان پیش دایانا
دوت:ابجی داری چیکار میکنی
دامیان:مگه بهت نگفتم نزدیکش نشو
انیا:باهاش چیکار داری دخترم
دایانا:مامان همش تقصیر خودش بود یهو اومد سمتم اذیتم کنه
انیا:متأسفم تام بدو برو ببخشید
تامم دویید رفت
بعد همه رفتن پای صندوق تا حساب کنن
دوت:مامان بابا من یکم میرم بقیه مغازه رو نگا کنم
انیا:باشه ولی زیاد دور نشو
دوت:چشم
و دوت سریع رفت تا سرگرمیای سگا رو نگا کنه که یهو کاترین جلوش سبز شد
کاترین:هوی کله صورتی چه خبر از این ورا
دوت:میخوایم برا سگم خرید کنیم
کاترین:چه جالب شما پول برا سگ خریدنم دارید
دوت:ساکت باش اصن میدونی بابام کیه
کاترین:میدونم بابات رئیس چنتا شرکته عموت رئیس حزب وحدته ملیه لازم نکرده اینا رو به من بگی
دوت:خوبه میدونی و پرو بازی درمیاری
انیا:دوت کجایی پسرم میخوایم بریم
دوت:مامان من اینجام
انیا:اخیش اینجایی…….عه این دوستته مگه نه کاترین فرانکلین
دوت:نه دوستم نیس مامان فقط همکلاسیمه
کاترین:ببخشید الان میرم خدافظ
انیا:وا رفت خب دوت بیا بریم
بعد انیا دست دوت و گرفتو بردش تو ماشین و رفتن و بقیه ی وسایل برای سگا رو خریدن و رفتن خونه تا بخوابن
دامیان:چه عجب پاشید کلی کار داریم
انیا:بچه ها قراره بریم یه سری وسیله برا هاپو کوچولوهامون بخریم موافقین
دوت و دایانا:اره
انیا:خب برید لباساتونو عوض کنید اینا کثیف شدن دامیان برو بهشون بگو چه لباسی بپوشن
دامیان:باشه
(بعد از عوض کردن لباساشون)
دامیان:خب بریم سوار ماشین بشیم
دایانا و دوت انیا:بریممممممممم
دامیان:خب خب کدوم ماشین شما بگید
دوت:دوت میخواد اونو سوار بشه
دامیان:اها بنز رو میگی خب بقیه چی میگن
انیا:منم با دوت موافقم
دایانا:برا من فرق نداره
(همه سوار ماشین شدن)
دامیان:خب انیا اول کجا بریم
انیا:بنظرم اول غذا و جا برای دستشوییشون بگیریم بقیشو بعدا
دامیان:موافقم
دوت:مامانی بادوم زمینی نمیخورن
دایانا:نه خیر اونا سگن
دوت:کسی از تو نظر نخواست
انیا:دعوا نکنید خب دامیان همینجا پارک کن
دایانا:پت شاپ؟
دامیان:اره دیگه دخترم
(همه وارد فروشگاه شدن)
دوت:مامانی از این غذاها میخورن
انیا:اره پسرم
ذهن دایانا:چرا این احمق هرجا میرم هست
ذهن دوت:ایشششش باز این دختر اسکله
انیا ذهن بچه ها رو خوند پشت سرشو نگا کرد دید همکلاسیای دوت و دایانا اونجان
انیا:بچه ها دوستاتونن چرا نمیرید پیششون
دایانا و دوت:اونا دوستای ما نیستن
یهو توجه تام به سمت دایانا جلب شد
ذهن تام:دارم برات دخترجون
دایانا یکم بعد از مامان باباش و دوت جدا شد رفت یه سمت دیگه تام هم تا دید دایانا تنهاست رفت پیشش
تام:باید تلافی دفعه قبلتو بدی دزموند
دایانا:خفه بابا این دفعه بدتر بهت میفهمونما
تام:مثلا میخوای چه غلطی بکنی
دایانا:یه کار خشونت امیز(نکته:دایانا از دامیان ترسناک تره)
تام:تو؟برو بابا با بچه که طرف نیستی
دایانا:عوضی اشغال
تام تا میاد دستشو بزاره جلوی دهن دایانا تا صداش در نیاد دایانا دستشو محکم میگیره و فشار میده
دایانا:چه غلطی میخواستی بکنی
تام:هیچی هیچی
دایانا هم بیشتر فشار میده که همون لحظه دامیان و انیا میان پیش دایانا
دوت:ابجی داری چیکار میکنی
دامیان:مگه بهت نگفتم نزدیکش نشو
انیا:باهاش چیکار داری دخترم
دایانا:مامان همش تقصیر خودش بود یهو اومد سمتم اذیتم کنه
انیا:متأسفم تام بدو برو ببخشید
تامم دویید رفت
بعد همه رفتن پای صندوق تا حساب کنن
دوت:مامان بابا من یکم میرم بقیه مغازه رو نگا کنم
انیا:باشه ولی زیاد دور نشو
دوت:چشم
و دوت سریع رفت تا سرگرمیای سگا رو نگا کنه که یهو کاترین جلوش سبز شد
کاترین:هوی کله صورتی چه خبر از این ورا
دوت:میخوایم برا سگم خرید کنیم
کاترین:چه جالب شما پول برا سگ خریدنم دارید
دوت:ساکت باش اصن میدونی بابام کیه
کاترین:میدونم بابات رئیس چنتا شرکته عموت رئیس حزب وحدته ملیه لازم نکرده اینا رو به من بگی
دوت:خوبه میدونی و پرو بازی درمیاری
انیا:دوت کجایی پسرم میخوایم بریم
دوت:مامان من اینجام
انیا:اخیش اینجایی…….عه این دوستته مگه نه کاترین فرانکلین
دوت:نه دوستم نیس مامان فقط همکلاسیمه
کاترین:ببخشید الان میرم خدافظ
انیا:وا رفت خب دوت بیا بریم
بعد انیا دست دوت و گرفتو بردش تو ماشین و رفتن و بقیه ی وسایل برای سگا رو خریدن و رفتن خونه تا بخوابن
۴.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.