پارت1
واقعا ازدواج کردن با یه بوکسر خیلی کاره احمقانه ایه<br>
یه جایه سالم تو بدنم نمونده! <br>
نمیفهمم اون کیسه بکسشه یا من<br>
هروقت اعصابش گوهیه من باید کتک بخورم؟؟؟ <br>
خسته شدم<br>
عای عای نگا کن لبم کبوده انقدر با اون مشت های<br>
سنگینش بهم زده<br>
هع روز تولدم از کوک کتک هدیه گرفتم<br>
عالیهههه! <br>
خدایا دیگه نمیدونم چیکار کنم<br>
بهتره طلاق بگیرم! <br>
شب داشتم با درد دستم غذا درست میکردم که تا اون <br>
وحشی اومد گشنه نباشه<br>
جالبه با این که اذیتم میکنه بازم دوسش دارم😂💔<br>
خیلی خرم میدونم! <br>
داشتم غذا درست میکردم که صدایه در اومد<br>
فهمیدم اومده<br>
اما... اما چرا انقدر پکره<br>
هعی ات شوخیت گرفته اون همیشه اینجوریه! <br>
اومد داخل... <br>
_ا. تت(با داد و عصبانیت) <br>
بدو بدو رفتی سمتش <br>
+ب... بله!؟ <br>
_این چیه هاااااااا؟ ایننننن چیههههههههههههه؟ <br>
گوشیش رو آورد و صحنه کیست رو با یه پسر دیگه بهت نشون داد<br>
اما اون دختر فقد شبهیه تو بود و تو اصلا اون لباس هارو نداشتی<br>
+ج... جونگکوک اشتباه میکنی این من نیستم!! <br>
با مشتش یدونه دیگه زد تویه صورتم<br>
افتادم زمین<br>
بدنم دیگه جون نداره<br>
بغض کردم<br>
_پس میری بیرون تا دوست پسرتو بوس کنی آره؟؟ <br>
+جونگکوک(با آروم ترین صدایه ممکن) <br>
_ببند دهنتو همین فقد همیننننننننن! <br>
رفت بالا<br>
سمت اتاقتون رفت دوش بگیره با اون حاله خرابم<br>
بلند شدم نشستم رویه کاناپه<br>
خسته شدم اون من نبودم فقد شبیهم بود<br>
چجوری به این کله شق ثابت کنم؟ <br>
سرم پایین بود داشتم به دستام نگاه میکردم<br>
کوک از حموم اومد توجهی نکرد<br>
اون اگه منو میزد بعدش معذرت خواهی میکرد<br>
اما الان انگاری واقعا عصبیه<br>
رفتم تویه آشپزخونه<br>
داشت آب میخورد<br>
دستمو بردم لایه موهاش<br>
با آروم ترین صدایه ممکن گفتم؛ میخوای باهام حرف بزنی؟! <br>
برگشت سمتم<br>
چسبوندم به دیوار گفت.... <br>
ادامه دارد.........
یه جایه سالم تو بدنم نمونده! <br>
نمیفهمم اون کیسه بکسشه یا من<br>
هروقت اعصابش گوهیه من باید کتک بخورم؟؟؟ <br>
خسته شدم<br>
عای عای نگا کن لبم کبوده انقدر با اون مشت های<br>
سنگینش بهم زده<br>
هع روز تولدم از کوک کتک هدیه گرفتم<br>
عالیهههه! <br>
خدایا دیگه نمیدونم چیکار کنم<br>
بهتره طلاق بگیرم! <br>
شب داشتم با درد دستم غذا درست میکردم که تا اون <br>
وحشی اومد گشنه نباشه<br>
جالبه با این که اذیتم میکنه بازم دوسش دارم😂💔<br>
خیلی خرم میدونم! <br>
داشتم غذا درست میکردم که صدایه در اومد<br>
فهمیدم اومده<br>
اما... اما چرا انقدر پکره<br>
هعی ات شوخیت گرفته اون همیشه اینجوریه! <br>
اومد داخل... <br>
_ا. تت(با داد و عصبانیت) <br>
بدو بدو رفتی سمتش <br>
+ب... بله!؟ <br>
_این چیه هاااااااا؟ ایننننن چیههههههههههههه؟ <br>
گوشیش رو آورد و صحنه کیست رو با یه پسر دیگه بهت نشون داد<br>
اما اون دختر فقد شبهیه تو بود و تو اصلا اون لباس هارو نداشتی<br>
+ج... جونگکوک اشتباه میکنی این من نیستم!! <br>
با مشتش یدونه دیگه زد تویه صورتم<br>
افتادم زمین<br>
بدنم دیگه جون نداره<br>
بغض کردم<br>
_پس میری بیرون تا دوست پسرتو بوس کنی آره؟؟ <br>
+جونگکوک(با آروم ترین صدایه ممکن) <br>
_ببند دهنتو همین فقد همیننننننننن! <br>
رفت بالا<br>
سمت اتاقتون رفت دوش بگیره با اون حاله خرابم<br>
بلند شدم نشستم رویه کاناپه<br>
خسته شدم اون من نبودم فقد شبیهم بود<br>
چجوری به این کله شق ثابت کنم؟ <br>
سرم پایین بود داشتم به دستام نگاه میکردم<br>
کوک از حموم اومد توجهی نکرد<br>
اون اگه منو میزد بعدش معذرت خواهی میکرد<br>
اما الان انگاری واقعا عصبیه<br>
رفتم تویه آشپزخونه<br>
داشت آب میخورد<br>
دستمو بردم لایه موهاش<br>
با آروم ترین صدایه ممکن گفتم؛ میخوای باهام حرف بزنی؟! <br>
برگشت سمتم<br>
چسبوندم به دیوار گفت.... <br>
ادامه دارد.........
۷.۴k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.