P7
پرش زمانی به۳سال بعد
ویوهانا
های خب میشه گفت تقریباً۳سال گذشت و من از دست اون عو*ضی فرار کردم(فیکه..الو الو شماره ی ۱۳۳ سریع پیج کیم هانا)خب شاید از خودتون بپرسین الان وضعیت کوک چجوریه والا کوک رو بخوام بگم اونـ….
الان یه سادیسمی ی واقعی شده و باند خیلیییییی پیشرفت کرده
اما خب هنوز نتونسته منو پیدا کنه🗿🚬
هوفف(تیکه کلام جناب(😂)کیم هانا حیحی)
طبق معمول رفتم کافه ی…..(یه چی تصور کنید)
که اخبا شروع شد
مجری:سلام و عرض ادب به مَردُمان فرانسه
امروز با خبر های تازه و داغ اومدیم هووووو(اره داداششش🚬🔪)
خب کمی جدی باشیم!
آقا جئون جانگکوک یعنی بزرگترین رئیس باند مافیای خاور میانه
آقای جئون طبق خبر هایی که به ما رسیده به دنبال دختری به نام:کیم هانا هستن
و واسه ی پیدا کردنش همه ی جهان رو گشته و حالا رسیده به فرانسه
از همه به خصوص خانم کیم هانا میخواهیم لطفا بعدازساعت۱۲:۰۰ بیرون خونهـ….
همه ی مردم کافه:جیغغغغغ
هانا:چی شدهـ…ای وایِ بر من
کوک:سلامممممم به همه هاهاهاهاهاهاها(خنده ی شیطانی)
کیم هانا یا بهتر بگم جئون هانا کجاست؟
که یهو همه به من نگاه کردن
کوک:اووووو بیبی دال ددیت اومده بیا بیا بغلم دلم برات تنگ شده بود
هانا:کوک که دستاش باز شد و چشماشو بست من فرار کردم
که دیدم یه لشکر بادیگارد جلوی درن
هانا:چی از من میخوای؟؟(ترس)
کوک:خودتو
سیاهیـ….
ویوهانا
های خب میشه گفت تقریباً۳سال گذشت و من از دست اون عو*ضی فرار کردم(فیکه..الو الو شماره ی ۱۳۳ سریع پیج کیم هانا)خب شاید از خودتون بپرسین الان وضعیت کوک چجوریه والا کوک رو بخوام بگم اونـ….
الان یه سادیسمی ی واقعی شده و باند خیلیییییی پیشرفت کرده
اما خب هنوز نتونسته منو پیدا کنه🗿🚬
هوفف(تیکه کلام جناب(😂)کیم هانا حیحی)
طبق معمول رفتم کافه ی…..(یه چی تصور کنید)
که اخبا شروع شد
مجری:سلام و عرض ادب به مَردُمان فرانسه
امروز با خبر های تازه و داغ اومدیم هووووو(اره داداششش🚬🔪)
خب کمی جدی باشیم!
آقا جئون جانگکوک یعنی بزرگترین رئیس باند مافیای خاور میانه
آقای جئون طبق خبر هایی که به ما رسیده به دنبال دختری به نام:کیم هانا هستن
و واسه ی پیدا کردنش همه ی جهان رو گشته و حالا رسیده به فرانسه
از همه به خصوص خانم کیم هانا میخواهیم لطفا بعدازساعت۱۲:۰۰ بیرون خونهـ….
همه ی مردم کافه:جیغغغغغ
هانا:چی شدهـ…ای وایِ بر من
کوک:سلامممممم به همه هاهاهاهاهاهاها(خنده ی شیطانی)
کیم هانا یا بهتر بگم جئون هانا کجاست؟
که یهو همه به من نگاه کردن
کوک:اووووو بیبی دال ددیت اومده بیا بیا بغلم دلم برات تنگ شده بود
هانا:کوک که دستاش باز شد و چشماشو بست من فرار کردم
که دیدم یه لشکر بادیگارد جلوی درن
هانا:چی از من میخوای؟؟(ترس)
کوک:خودتو
سیاهیـ….
۵.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.