پارت سوم خوشبختی های شب
رسیدم خونه دختره رو بلند کردم و بردم تو
یکی از اتاق هایی که به اتاق من نزدیک بود
اون رو روی تخت گذاشتم و رفتم
بعدش رفتم اتاقم و به خدمتکار گفتم به
سانزو بگه بیاد اینجا وقتی که سانزو اومد بهش گفتم وقتی بیدار شد اون دختر رو
به محل تمرین ببر و باهاش تمرین انجام بده
ادامه شو براتون مینویسم 🌌
میشه لایکارو تا 20 برسونین 🫠
یکی از اتاق هایی که به اتاق من نزدیک بود
اون رو روی تخت گذاشتم و رفتم
بعدش رفتم اتاقم و به خدمتکار گفتم به
سانزو بگه بیاد اینجا وقتی که سانزو اومد بهش گفتم وقتی بیدار شد اون دختر رو
به محل تمرین ببر و باهاش تمرین انجام بده
ادامه شو براتون مینویسم 🌌
میشه لایکارو تا 20 برسونین 🫠
۱۳۳
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.