دانشجوی عكاسی بود ، دلار چهار هزار تومان بود ؛ عاشقِ دختر
دانشجوی عكاسی بود ، دلار چهار هزار تومان بود ؛ عاشقِ دخترِ همسايه شد ، دلار هشت هزار تومان شد . .
خواست به او بگويد ، پرايد پنجاه ميليون تومان شد ، نگفت و گَشت به دنبالِ كار ؛ دلار پانزده هزار تومان شد . .
پايان خدمت نداشت ، دلار هجده هزار را رد كرد ؛ دوسال با خودش جنگيد و برگشت ، دلار شد بيست و چهار هزار تومان . .
به بدبختی خودش خنديد ، پرايد شد صد و ده ميليون ؛ هنوز دخترِ همسايه را دوست داشت ، سكه هم شد يازده ميليون . .
رفت در آتليهیِ عكاسیِ سرِ خيابان مشغول كار شد ، ديگر به قيمتها توجه نميكرد . .
حسابی ناميد بود كه گولِ اخبارِ بورس را خورد و دوباره اميدوار شد ، حقوقش را ريخت در بورس ، سبزها قرمز شد ، پولش تمام شد . .
شروع كرد به روتوشِ عكسِ يک عروس و داماد كه اشكش سرازير شد . .
اشک شوق بود ، به سلامتی دخترِ همسايه هم عروس شده بود . !
خواست به او بگويد ، پرايد پنجاه ميليون تومان شد ، نگفت و گَشت به دنبالِ كار ؛ دلار پانزده هزار تومان شد . .
پايان خدمت نداشت ، دلار هجده هزار را رد كرد ؛ دوسال با خودش جنگيد و برگشت ، دلار شد بيست و چهار هزار تومان . .
به بدبختی خودش خنديد ، پرايد شد صد و ده ميليون ؛ هنوز دخترِ همسايه را دوست داشت ، سكه هم شد يازده ميليون . .
رفت در آتليهیِ عكاسیِ سرِ خيابان مشغول كار شد ، ديگر به قيمتها توجه نميكرد . .
حسابی ناميد بود كه گولِ اخبارِ بورس را خورد و دوباره اميدوار شد ، حقوقش را ريخت در بورس ، سبزها قرمز شد ، پولش تمام شد . .
شروع كرد به روتوشِ عكسِ يک عروس و داماد كه اشكش سرازير شد . .
اشک شوق بود ، به سلامتی دخترِ همسايه هم عروس شده بود . !
۹۷۵
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.