힘든 사랑☃💞
힘든 사랑☃💞
P~۱۲
که کم کم خوابم گرفت و خوابیدم(انتظار چیزه دیگه ای رو داشتین😈👻شرمنده ولی نویسنده امم ولش )
فردا:
صبح:
ویو یونجی:
صبح از خواب بیدار شدم جیمین بغلم کرده بود و لخت بود و منم فقط تاپ و یه دامن کوچیک تنم بود خب برا من چیزه ادیه چون من همیشه اینجوری میخوابم فک کنم جیمین هم همینطوریه ㅋㅋㅋㅋㅋㅋ
بلند شدم و کارای لازم رو کردم و رفتم پایین تا صبحونه درست کنم
داشتم صبحونه درست میکردم که دستی دوره کمر حلقه شد
جیمین:صبح بخیر*یونجی سرشو چرخوند و گف صبح تو هم بخیر که جیمین لباشو کوچیک بوسید و یونجی سرشو برگردوند و کارشو ادامه داد*
صبحونه رو اماده کرد و گذاشت رو میز
یونجی:ببین خوشمزه هس!؟*خورد*
جیمین:اره خیلی خوشمزس*و صبحونه شونو خوردم و لباساشون رو پوشیدن و رفتن مدرسه ولی جوری رفتار کردن که هنو باهم قلدری میکردن نمیخواستن رابطشونو لو بدن*
کوک:داش چیشد
جیمین:نپرس الان حال ندارم چیزه خاصی نشد😞
یانگ هی:یونجی چیشده!؟
یونجی:هیچی
یانگ هی: هعی گریه کردی من میدونم
یونجی:خب راستش
جیمین:اون منو دوس نداره
کوک:چی مطمئنی
جیمین:نمیدونم کلن بهم هیچ جوابی نداد و میخواست در بره فک کنم هیچی نیس
یونجی:اره
یانگ هی:چی چطور هوف
یونجی:من گفتم !
یانگ هی:حالا الان و ولش بعد حرف میزنیم
معلم اومد:
درس داد و......
بعد کلاس:
یانگ هی:کوک چیشد من اصلا نمی فهمم
کوک:منم ولی یه حسی بهم میگه یه چیزی رو دارن مخفی میکنن
یانگ هی:منم همینطور یه کاسه ای زیره نیم کاسه اس
کوک:اره*اینه خیلی باهوشن اینه اونا رو تعقیب نیکنن یه دو روز و هیچی گیرشون نمیاد بله این یعنی خنگن (منظورم اونجور خنگ نیس ها کوک خنگ نیسسسسس☠️)*
مدرسه:
یانگ هی:چیزی گیرمون نمیاد
کوک:یعنی واقعا کات گردن و همو دوس ندارن😐
یانگ هی:اینهمه کار کردیم وات د فاز😑
جیمین:چیکار میکنین
کوک:برو گمشو اصلا
جیمین:چرا!؟
یانگ هی:جنابعالی این همه کار کردیم بهم برسین اونوقت هوفففف ولمون کنین
جیمین:اوک°نقشمون گرفت یس°😂
عمارت یونجی:
یونجی:ولی گناهم داره میشه اینهمه کار برامون کردن تا بهم برسیم داری اینکارو با هاشون میکنیم
جیمین:بنظرم بهتره بهشون بگیم
یونجی:پس قرار میزاریم بهشون پیام میدیم فردا خب تعطیله راستی تو به پدر و مادرت گفتی دوس داری
جیمین:اره
یونجی:بهتره منم بهشون بگم*گوشی یونی زنگ میخوره*
مکالمشون:
-الو
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
# Iranians_love_Jk
P~۱۲
که کم کم خوابم گرفت و خوابیدم(انتظار چیزه دیگه ای رو داشتین😈👻شرمنده ولی نویسنده امم ولش )
فردا:
صبح:
ویو یونجی:
صبح از خواب بیدار شدم جیمین بغلم کرده بود و لخت بود و منم فقط تاپ و یه دامن کوچیک تنم بود خب برا من چیزه ادیه چون من همیشه اینجوری میخوابم فک کنم جیمین هم همینطوریه ㅋㅋㅋㅋㅋㅋ
بلند شدم و کارای لازم رو کردم و رفتم پایین تا صبحونه درست کنم
داشتم صبحونه درست میکردم که دستی دوره کمر حلقه شد
جیمین:صبح بخیر*یونجی سرشو چرخوند و گف صبح تو هم بخیر که جیمین لباشو کوچیک بوسید و یونجی سرشو برگردوند و کارشو ادامه داد*
صبحونه رو اماده کرد و گذاشت رو میز
یونجی:ببین خوشمزه هس!؟*خورد*
جیمین:اره خیلی خوشمزس*و صبحونه شونو خوردم و لباساشون رو پوشیدن و رفتن مدرسه ولی جوری رفتار کردن که هنو باهم قلدری میکردن نمیخواستن رابطشونو لو بدن*
کوک:داش چیشد
جیمین:نپرس الان حال ندارم چیزه خاصی نشد😞
یانگ هی:یونجی چیشده!؟
یونجی:هیچی
یانگ هی: هعی گریه کردی من میدونم
یونجی:خب راستش
جیمین:اون منو دوس نداره
کوک:چی مطمئنی
جیمین:نمیدونم کلن بهم هیچ جوابی نداد و میخواست در بره فک کنم هیچی نیس
یونجی:اره
یانگ هی:چی چطور هوف
یونجی:من گفتم !
یانگ هی:حالا الان و ولش بعد حرف میزنیم
معلم اومد:
درس داد و......
بعد کلاس:
یانگ هی:کوک چیشد من اصلا نمی فهمم
کوک:منم ولی یه حسی بهم میگه یه چیزی رو دارن مخفی میکنن
یانگ هی:منم همینطور یه کاسه ای زیره نیم کاسه اس
کوک:اره*اینه خیلی باهوشن اینه اونا رو تعقیب نیکنن یه دو روز و هیچی گیرشون نمیاد بله این یعنی خنگن (منظورم اونجور خنگ نیس ها کوک خنگ نیسسسسس☠️)*
مدرسه:
یانگ هی:چیزی گیرمون نمیاد
کوک:یعنی واقعا کات گردن و همو دوس ندارن😐
یانگ هی:اینهمه کار کردیم وات د فاز😑
جیمین:چیکار میکنین
کوک:برو گمشو اصلا
جیمین:چرا!؟
یانگ هی:جنابعالی این همه کار کردیم بهم برسین اونوقت هوفففف ولمون کنین
جیمین:اوک°نقشمون گرفت یس°😂
عمارت یونجی:
یونجی:ولی گناهم داره میشه اینهمه کار برامون کردن تا بهم برسیم داری اینکارو با هاشون میکنیم
جیمین:بنظرم بهتره بهشون بگیم
یونجی:پس قرار میزاریم بهشون پیام میدیم فردا خب تعطیله راستی تو به پدر و مادرت گفتی دوس داری
جیمین:اره
یونجی:بهتره منم بهشون بگم*گوشی یونی زنگ میخوره*
مکالمشون:
-الو
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
# Iranians_love_Jk
۴.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.